آنچه باید...
معمولا کم مینویسم شاید کمی کم ذوق شده باشم .. خوب هم نمینویسم که کمی امیدوار باشم .. اما کمی مینویسم که باشم .. باشیم ...
آنچه میخواهی نمیشود ، کائنات سر شوخی دارند با تو ... میدویم نمیابیم وقتی نمیخواهیم می یابیم- غرض واقعا بودن یا نبودن است - فکر کن اگر نمی بودی چقدر همه چیز متفاوت بود و حال که هستی جور دیگری تفاوت دارد .. پوچ گرایی هم عالمی دارد وقتی ادراکی تو را فرا میگیرد که همه چیز بیهوده میشود و از خودت راضی نیستی ، پوچی پیدایش میشود و تازه ادای هنری های دانشگاه سوره را در می آوری و بی قیدی از تو بالا میرود ، فرار میکنی به کجا ؟ من میدانم به پشت خودت و تازه چشمهایت را میبندی که خودت هم نتوانی خودت را پیدا کنی .. نه استاد درک ات میکند نه دوست ،، نه پدری که آرمان هایش با تو تا آسمان هفتم فاصله دارد و نه مادری که جز دلسوزی و مهربانی چیز دیگری نه از تو می خواهد و نه توان دادنش هست،، خلاصه دنبال خودت بگرد کمی هم به پشت سرت نگاه کن، که بودی ؟؟ شاید گذشته غنی تری داشتی ... والسلام