هری پاتر رو دیدین؟! این ممدشونه

پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست....
سردمه!!
مثل یک چوب بلال , که تو قبرستون افتاده باشه
عین کودک و خیال , این قدر پاپیچم نشو
بینمون دو تا ننو می شه گذاشت
پس چرا مورچه دونه می بره؟
همچی تند و تیز می ره که انگاری
اگه نره چرخ دنیا پنچره!
جیرجیرک برای کی می خونه؟
شب چرا تاریکه؟ ماه چرا طلائیه؟ گل چرا رنگینه؟
آفتابگردون بی جهت می گرده؟
کبوتر بی خودی می چرخه؟
بغ بغو بی معناست؟
همین جوری رو پارچه عکس شقایق می کشند؟
موشه بی هیچ لذتی بچه می زاد؟
خودت گفتی , بعدش هم خندیدی.....!!
شب و روز تو گوش "واگنر" ,
دهل نت می زدند؟
" کافکا" هیچ وقت نخندید؟
گل رز را نشناخت؟
شعاع طلائی خورشید و درک نکرد؟
عرعر بچه همسایه رو هیچ وقت نشنید؟
دلمون هندونه
فکرمون هندونه
روحمون هندونه
با یه دست سرنوشت
یکی شو برداریم بسه!!!!!
بابا!
اصلا به ما چه که حاجی لک لک
عاشق دختر درنا میشه ؟یا نمی شه!!
می گی ما , برای روح مار و مور
حلوا خیرات بکنیم؟
فرق ما با اونا که ما فقط حرف می زنیم
لطف حرف هم مایه دردسره!!!

حسین ثابت بکتاش متولد ۱۳۱۳ در مشهد است. از عناوین او، کارآفرین ثروتمند ایرانی، دلال فرش، و صاحب گروه هتلهای ثابت را گفتهاند. ثابت تا پنج سال قبل در جزایر قناری ۵ هتل (۵ هزار تخت) داشته و در ایران نیز هتل بزرگ داریوش را به سبک تخت جمشید در کیش ساخته است. وی، غیر از این هتل، چهار هتل دیگر نیز در کیش دارد و شرکت تجارت بینالمللی ثابت و مجموعه پارک دلفینهای کیش (دلفیناریوم و باغ پرندگان با مساحت بیش از ۶۵ هکتار) متعلق به اوست. او کلنگ سرمایه گذاری هتل ۷ ستاره کوروش را نیز در جزیره کیش بر زمین زده که سیستمهای آن با انرژی خورشیدی کار میکند (به عنوان نخستین هتل سبز ایران) و ۵۰۰ اتاق خواهد داشت. سوئیتهای هتل داریوش او در زمانهای عادی سال هر شب ۴۰۰ هزار تومان و در ایام عید نوروز و… تا ۷۰۰ – ۸۰۰ هزار تومان هر شب اجاره داده میشود. حسین ثابت چند هتل نیز در جزایر قناری اسپانیا تاسیس کرده و هماکنون نیز بزرگترین شرکت هتلداری اسپانیا را صاحب است و خود او نیز در یکی از دو جزیره اختصاصی خود در اسپانیا زندگی میکند. در خرداد ۸۷ رئیس سازمان میراث فرهنگی از فروش هتلهای لاله تهران، یزد و سرعین با قیمتی معادل ۱۲۰۰ میلیارد ریال خبر داد. اسفندیار رحیم مشایی در مورد خریدار این خرید بزرگ گفته بود: «خریدار این هتلها یکی از سهامداران این مجموعه است که دارای سوابق درخشان و موثری در صنعت گردشگری و هتل داری در داخل و خارج از کشور است.» این خریدار همان ثابت بود.

▪ ارتباط چشمی کسی که دروغ میگوید، خیلی کم است یا بههیچوجه وجود ندارد.
▪ حرکتهای بدنی، از جمله حرکتهای دست، کم میشوند و همین حرکتهای محدود هم، خشک و ساختگی بهنظر میرسند. دستوپاها بهطور تقریبی به بدن میچسبند و فرد، فضای کمتری را اشغال میکند.
▪ اگر بخواهد وانمود کند که جوابهایش، لحظهای و بدون نقشهٔ قبلیاند، ممکن است کمی شانهاش را بالا بیندازد.
▪ میان حرکتها و کلمهها، فاصله میافتد. سر تکان دادنها، ساختگی است.
▪ حرکتها، با پیام کلامی، همخوانی ندارند.
▪ مدت زمان بروز حرکتهای احساسی، طولانی میشود.
▪ وقتیکه فرد به حس ویژهای مانند شادی، تعجب، ترس و … تظاهر میکند، حالتهای چهره فقط به اطراف دهان محدود میشود.
▪ حرکت دروغگو، در جهت دور شدن از کسی است که او را متهم میکند و به احتمال زیاد به سمت در خروجی است.
▪ دروغگو دوست ندارد رودرروی کسی که او را متهم میکند، بایستد و ممکن است سر یا بدنش را به سمت دیگری بچرخاند و از او دور شود.
▪ کسیکه دارد دروغ میگوید، به احتمال زیاد قوز میکند؛ احتمال اینکه صاف بایستد و دستهایش کشیده و باز، در دو طرف بدنش قرار بگیرند؛ خیلی ضعیف است.
▪ با انگشت، به طرف مقابل صحبتش اشاره نمیکند.
▪ ممکن است بین خودش و طرف مقابل، یک مانع فیزیکی قرار دهد.
▪ دروغگو، برای بیان مقصودش از کلمههای ”خودتان“ استفاده میکند.
▪ آنقدر به دادن اطلاعات اضافی ادامه میدهد تا مطمئن شود که با داستانش حسابی سرتان را کلاه گذاشته است.
▪ در حالیکه میگوید بهطور کامل متوجه موضوع است، از جواب دادن طفره میرود تا نگذارد شما موقعیتش را زیر سئوال ببرید.
▪ دروغگو، بهجای جواب دادن مستقیم، با بیان عقیدههایش، یک جواب کلی به شما میدهد.
▪ شاید بهطور ضمنی به چیزی اشاره کند؛ اما بهطور مستقیم جواب نمیدهد.
▪ دروغگو، هنگام جواب دروغ دادن به سئوالهائی که به نگرش و باورهایش مربوط میشود، به زمان طولانیتری نیاز دارد تا دربارهٔ آنها فکر کند.
▪ کسی که دروغ میگوید، ممکن است از ضمیرهای مربوط به خودش استفاده نکند و با صدائی یکنواخت و بیروح، حرف بزند. ممکن است جملههایش بههمریخته و نامفهوم باشند و نکتههای دستوری در آنها رعایت نشود؛ بهعبارتی دیگر، جملههایش به احتمال زیاد درهم و برهم هستند.
▪ جملههای خبریاش، بیش از حد به جملههای پرسشی شبیه هستند و این نشان میدهد او دنبال آن است که دیگران حرفش را تصدیق کنند.
▪ در داستان ساختگی یک دروغگو، بهطور معمول، دیدگاه شخص سوم و همچنین نکتهٔ منفی وجود ندارد.
▪ دروغگو با کمال میل به سئوالها پاسخ میدهد؛ اما خودش چیزی نمیپرسد.
▪ هنگامیکه بحث عوض میشود، راحتتر میشود و احساس بهتری پیدا میکند.
▪ اگر او را به ناحق متهم کنند، برآشفته نمیشود.
▪ از عبارتهائی مانند ”راستش را بخواهی“ یا ”اگر بخواهم راستش را بگویم“ یا ” چرا باید دروغ بگویم“ استفاده میکند.
▪ برای سئوالهایتان، جواب حاضر و آماده دارد.
▪ برای اینکه از جواب دادن طفره برود ،از شما میخواهد که سئوالتان را تکرار کنید یا سئوالهایتان را با سئوال دیگری جواب میدهد.
▪ گفتههایش نامعقول بهنظر میرسد.
▪ گفتههایش را اینطور شروع میکند: ” نمیخواهم فکر کنی که…“ و اغلب این بهطور دقیق، همان چیزی است که او میخواهد شما به آن فکر کنید.
▪ برای اینکه نگرانی شما را برطرف کند، از شوخی یا گوشه و کنایه استفاده میکند.
▪ وقتی نمیتواند چیزی را که از او خواستهاید، به شما بدهد، یک انتخاب بهاصطلاح خودش ”بهتر“ را به شما پیشنهاد میدهد.
▪ ممکن است بر اثر اضطراب، عکسالعملهای غیر ارادی از خود نشان دهد.
▪ برای توجیه یک کار مشکوک، از یک واقعیت آشکار استفاده میکند.
▪ چیزهای با اهمیت را سرسری میگوید و رد میشود.
▪ برای اینکه به او مشکوک نشوید، تظاهر میکند از کار فرد دیگری که همین اشتباه را انجام داده بدش میآید.
▪ داستانش آنقدر عجیب و غریب است که بهطور تقریبی باور کردنی نیست؛ اما شاید باور کنید؛ چون بهنظرتان اگر او میخواست دروغ بگوید، چیزی میگفت که بیشتر با عقل سلیم، جور در بیاید.
منبع : زن روز

اگر میخواهید جوانیتان را حفظ کنید، این شش نوع خوراکی را فراموش نکنید: روغن زیتون، ماست، ماهی، شکلات، آجیل و توت سیاه.
● روغن زیتون؛ چهار دهه پیش از این نتیجه مطالعات محققان ۷ کشور نشان داد که چربیهای اشباع نشده تکظرفیتی در زیتون به طور بارزی موجب کاهش سرعت ابتلا به بیماریهای قلبی و سرطان میشوند. اکنون ما میدانیم که روغن زیتون دارای پلیفنولها و آنتی اکسیدانهای قوی است که مانع ابتلا به بیماریهای مرتبط با سن فرد میشود.
● ماست؛ در دهه ۱۹۷۰ شایع شد که تعداد افراد بالای صد سال در کشور جورجیا بیشتر از سایر کشورهاست و گزارشات آن زمان اعلام کرد که علت این امر خوردن ماست است. غذایی که در تمام رژیمهای غذایی مردم آن کشور وجود دارد. ماست منبع غنی کلسیم است که مانع ابتلا به استئوپروز میشود و کمک موثری در حفظ سلامت دستگاه گوارش است و خطر ابتلا به بیماریهای گوارشی مرتبط با سن را کاهش میدهد.
● ماهی؛ سی سال پیش محققان شروع به مطالعه در مورد مبتلا نشدن بومیان آلاسکا به بیماریهای قلبی کردند. اکنون دانشمندان میدانند که علت این امر مصرف زیاد ماهی بوده است. ماهی منبع فراوان امگا۳ است که مانع رسوب کلسترول در شریانها و آرتیمی قلب میشود.
● شکلات؛ در بین مردم کنا از جزیره سان بلاس، دور از سواحل پاناما، سرعت ابتلا به بیماریهای قلبی ۹ برابر کمتر از مردم خود پاناما است. علت آن این است که مردم کنا نوعی نوشیدنی مخصوص دارند که سرشار از کاکائو است. کاکائو منبعی غنی از فلانوولهاست که سلامت عملکرد رگهای خونی را حفظ میکند و در نتیجه خطر ابتلا به فشارخون، دیابت نوع دو، بیماریهای کلیوی و دیوانگی را کاهش میدهد.
● آجیل؛ مطالعات نشان میدهد افرادی که آجیل میخورند. به طور متوسط ۲/۵ سال بیشتر از سایرین عمر میکنند. آجیل منبع غنی از روغنهای اشباع نشده است و بنابراین خاصیتی شبیه روغن زیتون دارند. همچنین آجیلها حاوی مقدار قابل توجهی ویتامین، مواد معدنی و فیتوشیمیاییها مثل آنتیاکسیدانها است.
● توت سیاه؛ در یک مطالعه که در سال ۱۹۹۹ به چاپ رسید، محققان تأثیر مصرف توت را در افزایش طول عمر موشهای آزمایشگاهی به اثبات رساندند. این تأثیر در مورد انسان نیز صدق میکند. ترکیبات موجود در توت التهاب و آسیبهای احتراقی را تسکین میدهد. همچنین مانع کاهش حافظه و عملکرد مغزی میشود.

رنه دکارت، فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان بزرگ عصر رنسانس در روز ۳۱ مارس ۱۵۹۶ میلادی در شهرک لاهه از ایالت تورن (Touraine) فرانسه زاده شد. مادرش در سیزده ماهگی وی درگذشت، و پدرش قاضی و مستشار پارلمان انگلستان بود.
دکارت در سال ۱۶۰۶ میلادی، هنگامی که پسر ده سالهای بود، وارد مدرسه لافلش (La Fleche) شد. این مدرسه را فرقهای از مسیحیان به نام ژزویتها یا یسوعیان تأسیس کرده بودند و در آن علوم جدید را همراه با تعالیم مسیحیت تدریس میکردند. دکارت طی هشت سال تحصیل در این مدرسه، ادبیات، منطق، اخلاق، ریاضیات و مابعدالطبیعه را فرا گرفت. در سال ۱۶۱۱ میلادی، دکارت در یک جلسه سخنرانی تحت عنوان اکتشاف چند سیاره سرگردان در اطراف مشتری، از اکتشافات گالیله اطلاع حاصل کرد. این سخنرانی در روح او تأثیر فراوان گذاشت. پس از اتمام دوره و خروج از لافلش، مدتی به تحصیل علم حقوق و پزشکی مشغول گردید، اما در نهایت تصمیم گرفت به جهانگردی پرداخته و آنگونه دانشی را که برای زندگی سودمند باشد فرا بگیرد. به همین منظور مدتی به خدمت ارتش هلند درآمد چرا که فرماندهی آن را شاهزادهای به نام موریس بر عهده داشت که در فنون جنگ و نیز فلسفه و علوم مهارتی به سزا داشت و بسیاری از اشراف فرانسه دوست داشتند تحت فرمان او فنون رزمی را فرا بگیرند. دکارت در مدتی که در قشون ارتش هلند بود به علم مورد علاقه خود یعنی ریاضیات میپرداخت. در بهار سال ۱۶۱۹ میلادی از هلند به دانمارک و آلمان رفت، و به خدمت سرداری به نام ماکسیمیلیان درآمد. اما زمستان فرا رسید و در دهکده نوبرگ (Neuberg) در حوالی رود دانوب، بی دغدغه خاطر و با فراغت تمام به تحقیق در ریاضیات پرداخت و براهین تازهای کشف کرد که بسیار مهم و بدیع بود و در پیشرفت ریاضیات تأثیر به سزایی گذاشت. پس از مدتی، دکارت به فکر یکیساختن همه علوم افتاد. در شب دهم نوامبر ۱۶۱۹ وی سه رؤیای امیدبخش دید و آنها را چنین تعبیر کرد که «روح حقیقت او را برگزیده و از او خواسته تا همه دانشها را به صورت علم واحدی درآورد». این رویاها به قدری او را مشعوف ساخت، که نذر کرد تا مقبرهٔ حضرت مریم را در ایتالیا زیارت نماید. وی چهار سال بعد به نذر خود وفا کرد.
دکارت در آغاز جوانی بسیار دلبسته ریاضیات بود. این به آن خاطر بود که میدید ریاضیات دارای نظامی کاملاً یقینی است. در حالی که سایر رشتههای علمی و مخصوصا فلسفه این گونه نیست. فکر او بیشتر از هر چیزی متوجه فلسفه بود زیرا فلسفه را بنیاد معرفت بشری میدانست و اگر فلسفه به یقین نمیرسید، به هیچ دانشی نمیشد اعتماد کرد. در آن زمان بسیاری از اندیشمندان به شکاکیت مطلق فلسفی گرویده بودند و میگفتند: در هیچ موضوعی نمیتوان به یقین رسید. دکارت این امر را قبول نداشت و میخواست به هر صورتی که شده یقین را در فلسفه و دانش داخل کند. به همین خاطر به این فکر افتاد تا فلسفه و تمام دانشهای انسانی را به روشی ویژه با هم درآمیزد و طوری آن را بنا کند که مانند ریاضیات کاملاً یقینی باشد.
در دوره دکارت (قرن هفدهم میلادی) فیزیک و به دنبال آن مکانیک تا حد زیادی پیشرفت کرده بود. یکی از مسائل عمده این فیزیک جدید، آن بود که ماهیت ماده چیست؟ چه چیزی باعث فرایندهای مادی و طبیعی میشود؟ چه چیزی موجب میشود حرکات و حوادث مختلف طبیعی(مثل باریدن باران، گردش سیارات، روییدن گیاهان، زلزله و غیره...) اتفاق بیفتند؟ در آن زمان نگرش مکانیکی و مادی به طبیعت، نفوذ زیادی بین مردم و دانشمندان داشت. نگرشی که دلیل همه حرکات و حوادث جهان را در خود جهان و ماده آن میدانست، نه امور غیر مادی و ماوراء طبیعت. یعنی میگفت: همه چیز در عالم، به طور خودکار و طبق قوانین فیزیکی کار میکند. اما در اینجا پرسشی اساسی وجود داشت که با تبیین مادی از طبیعت جور در نمیآمد: علت اعمال و حرکات ما انسانها چیست ؟ این علت از دو حال خارج نیست: یا جسم و بدنمان است یا چیز دیگری غیر از آن. ما به طور واضح درک میکنیم که جسم ما که ماده ما است تحت فرمان ما قرار دارد و ما خودمان علت اعمال و رفتارمان هستیم؛ اما این خود چه چیزی است ؟ آیا منظور از این خود، روح ما است؟ اما روح انسانی چیست؟ چه رابطهای میان روح و جسم انسان وجود دارد؟ روح انسان به طور مسلم امری مادی نیست؛ بنابراین آیا امری غیر مادی در ماده اثر میگذارد؟ این امر چگونه ممکن است؟ این پرسشها فکر دکارت را به خود مشغول کرده بود.
فلسفه دکارت
همگان دکارت را از جملهٔ بنیانگذاران فلسفهٔ جدید (فلسفهٔ بعد از دوران تولد مجدد) میدانند. او اولین فیلسوف بزرگ بعد از دوران قرون وسطی است، که به همراه فیلسوفانی نظیر اسپینوزا و گوتفرید لایبنیتز به مکتب اصالت عقل تعلق دارند؛ مکتبی که عقیدهاش این بود که: «به آنچه که حواس انسان ارائه میدهند نمیتوان اطمینان کامل داشت، بلکه، تنها از راه عقل است، که شناخت حقیقی و یقینآور صورت میگیرد.»
تا این جا دکارت به سه امر کاملاً یقینی رسیدهاست که به گفته او، به هیچ وجه نمیتوان در آنها شک روا داشت:
به اعتقاد وی، اساس تمام موجودات و آنچه را که در عالم است، میتوان به دو امر بنیادین رساند. همه چیز از این دو جوهر قائم به ذات تشکیل شدهاست. به عبارت دیگر، دو گونه هستی کاملاً متفاوت وجود دارد که هر کدام از این دو گونه هستی، صفات مخصوص به خود را دارند:
نفس و اندیشه، آگاهی محض است، جایی در فضا اشغال نمیکند و نمیتوان آن را به اجزای کوچک تر تقسیم کرد. ولی ماده بُعد یا امتداد محض است، در مکان جای میگیرد و به همین خاطر میتوان آن را به اجزای کوچک تر تقسیم نمود؛ به علاوه ماده آگاهی ندارد. بدین ترتیب در نظر وی هستی و آفرینش به دوقسمت کاملاً متفاوت و مستقل از هم تقسیم گردید و به همین خاطر، دکارت را دوگانه انگار(Dualist) مینامند؛ یعنی کسی که قائل به شکاف عمیق بین هستی اندیشه و هستی مادهاست.
البته باید توجه داشت که بنا به اعتقاد او میان این دو جوهر در بدن انسان، از راه عضو خاصی در سر، که آن را غده صنوبری مینامد ارتباط عمیقی برقرار است.
بنابراین در نظر او به طور کلی سه جوهر وجود دارد: نفس، جسم، و خداوند. دکارت، این سه را جوهر مینامد زیرا هر یک قائم به ذات خود بوده و هر کدام یک صفات اساسی دارند که مخصوص به خودشان است. به این صورت که: صفت نفس، فکر، صفت جسم بعد و صفت خداوند کمال است.
منبع : ویکی پدیا

قبل از شروع به آموختن آرایش صحیح لازم است کمی درباره رنگ و انتخاب رنگ مناسب برای پوست اطلاعاتی داشته باشیم. معمولا رنگ پوست را در آرایش به رنگهای روشن، پریده، متوسط و تیره طبقه بندی میکنیم و با توجه به آن رنگهای مناسب را برای آرایش در نظر میگیریم، البته با در نظر گرفتن هماهنگی با رنگ چشم و مو.
رنگ پوست معمولا به رنگهای زیر طبقه بندی میشود:
۱ – پوست سفید: پوستی است بدون ماده رنگی. این نوع پوست بسیار سفید و شیری رنگ است و رگهای زیر آن قابل رویت هستند. موها سفید و بیرنگ هستند و عنبیه چشم معمولا صورتی یا آبی و حدقه چشم قرمز پررنگ است که البته این نوع پوست بسیار نادر است.
۲ – پوست روشن: پوستی است که کمی صورتی به نظر میرسد. اشخاص صاحب این نوع پوست معمولا بلند قد با موهای بلند هستند و بیشتر در کشورهای شمال غربی اروپا زندگی میکنند.
۳ – پوست طلایی: این نوع پوستها اگز روشن باشندزرد و اگر کمی تیره باشند، ته رنگ طلایی دارند. دارنده این نوع پوستها را معمولا زردپوست میخوانیم که این امر همیشه درست نیست. بیشتر مردم
پوست زرد با ته رنگ طلایی دارند.
۴ – پوست خرمایی (گندمی): گاهی افرادی را میبینیم که میتوانیم بگوییم رنگ پوستشان خرمایی است. این پوست میتواند قهوه ای روشن یا تیره باشد با ته رنگ زرد یا قرمز.
۵ – پوست آبنوسی: آبنوس نام چوبی است که تقریبا سیاه استولی نه خیلی سیاه. انواع پوتهای بسیار تیره مثلا زیتونی تیره، زرد و قهوه ای را در این رده قرار میدهیم.
۶ – پوست زیتونی: این رنگ پوست را بیشتر شبیه رنگ زیتون میدانند و معمولا رنگی است زرد مایل به سبز با ترکیبی از قهوه ای و افرادی با رنگ پوست معمولا موهای تیره دارند. با توجه به رنگ پوستهای مختلف باید کمی هم ترکیب رنگ را بدانیم تا انتخاب رنگ مواد آرایش برایمان ساده تر باشد.
منبع : زن روز

نخستین هدف و تلاش پست مدرنیسیم انتقاد از مدرنیسم است. در طول دهه 1970 چنین به نظر میآمد که تاریخ هنر از حرکت باز ایستاده است. هر ابداع و نوآوری، یا شکل بازنگری در گذشته نزدیک را به خود میگرفت و یا سایهای از تقلید و تکرار آن را بیرنگ و رمق میکرد. اکسپرسیونیسم انتزاعی، تئاتر گونگی، ادبی بودن، روایی
بودن، تزئینی بودن و تمامی واژههای به ظاهر توهین آمیزی که هنر مدرن از آن دوری میگرفت، بار دیگر احیا شد و در مورد خود مدرنیسم و هنر مدرن کارایی یافت. به این ترتیب هنر بار دیگر تزئینی، اخلاق گرایانه، تبارشناسانه، باستان شناسانه، روایتگر ،آکادمیک و در یک کلام تقلیدی و تکراری شده بود .
آنچه مدرنیسم به نمایش میگذارد نه "اصیل" بود و نه "غیرمنتظره". در چنین شرایطی دستاوردهای گذشته بار دیگر در یک فرآیند پیچیده، تقطیر و بازیافت شد و پست مدرنیسم بیآنکه ریشه و تبار یگانهای داشته باشد، یا تعریف و تعبیر مشخصی را بپذیرد، پدیدار گشت. تبارشناسی پست مدرن تنها در تئوری از هنر مدرن جدا میشود. جدا کردن این تئوریها از یکدیگر کار سادهای نیست و چنانچه شدنی هم باشد باز بر سردرگمی ها میافزاید. سوزی گابلیک (Suzi Gablik) معتقد است: "در فضای چند وجهی و لغزنده پست مدرنیسم، هر چیز به هر چیز میخورد و سازگاری دارد . بازی بیقاعدهای است که در آن معانی هر یک مستقل و بدون رابطه با معانی دیگر به نظر میآیند."
چنانچه این سخن را با گفته هوفمنشتال (Hugo von Hofmannsthal) در سال 1905 مقایسه کنیم، به دشواری تفکیک نظریهها پی میبریم. او میگوید: "ویژگی دوران ما مرز ناپذیری و چندگانگی است. هر چیز در حال حرکت، لغزندگی و عدم تعادل است و آنچه نسلهای پیشین قطعی و ایستاد پنداشته بودند نیز، متحرک و لغزنده بوده است."
هوفمنشتال و گابلیک هر دو جهان را چند وجهی و چند معنا توصیف می کنند، با این تفاوت که گابلیک دیدگاه خود را به پست مدرنیسم منتسب میداند و هوفمنشتال به مدرنیسم. به طور کلی پست مدرنیسم در انکار حقیقت، انکار واقعیت، وانمودگری، بیمعنایی و چندمعنایی، شک اندیشی و تکثر گرایی ریشه دارد. بسیاری از فلاسفه پست مدرن به این باورند که پست مدرنیسم به هیچ رو یک عرصه هنری و فرهنگی و فلسفی مشخص نیست و زیبائی شناسی معینی ندارد و آن را میتوان تنها در چهارچوب نوعی گسست از سنتهای پیشین و نوعی بازاندیشی برای یافتن راههای تازه و پایان دادن به سیطره ی مدرنیسم تصور کرد.
از سویی دیگر میتوان گفت هنر پست مدرنیسم، بسیار به هنر مدرنیسم شباهت دارد، اما با این تفاوت که نحوه برخورد و نگرش اساساً در این دو، دوگانه است. مدرنیسم به ارائه تصویری گسسته و فروپاشیده از تاریخ و سوبژکتیویته انسانی گرایش دارد. این گسستگی و فروپاشیدگی در مدرنیسم شکلی تراژیک به خود میگیرد. بسیاری از آثار مدرنیستی در زنده نگه داشتن این فکر میکوشند که اثار هنری قادر به تأمین وحدت، انسجام و معنای از دست رفته در زندگی مدرن هستند و هنر میتواند به آنچه دیگر نهادهای انسانی قادر به انجامش نبودند، تحقق بخشد. بر عکس، پست مدرنیسم این حالت گسست، فروپاشی، عدم انسجام، مشروط بودن و گذرا بودن را میستاید. چرا که از دید پست مدرن، معنای قطعی و تردید ناپذیر وجود ندارد. لذا در بسیاری از موارد معنایی که در پست مدرن به وجود میآید، مشخصاتی محدود، محلی و انتقادی دارد.

تقوایی سه جور مستند ساخت: مستندهای متکی به علایق و سلایق شخصی و ساختارگرای او که باد جن است و اربعین (اولی متکی به گفتاری ساختارآفرین و پرتأثیر و دومی کاملا" بی گفتار)، مستندهای مشاهده گر و واقعگرای او که نخل است و مشهد قالی (و نمایشگر وجه حرفه ای و متعادل فیلمسازی تقوایی اند) و مستندهای شهری و شوخ و گزارشگرش تاکسی متر، آرایشگاه آفتاب و نانخورهای بیسوادی که سویۀ مدرن، رها و بازیگوش مستندسازی فیلمساز را به نمایش می گذارند. به دورۀ ساخته شدن این فیلم ها که نگاه می کنیم (نیمۀ دوم دهۀ 1340) فیلم های او را شبیه هیچکدام از انواع غالب مستندسازی آن دوره (مستندهای نخبه و مؤلف یا مستندهای گزارشگر و سفرنامه ای) نمی بینیم. همین استقلال حضور و کار را قبل از او در مضمون و ساختار فیلم های ابراهیم گلستان می بینیم ( که ورود به سینمای تقوایی با کار در استودیوی او بود) و بعد از تقوایی در فیلم های پرویز کیمیاوی. همین استقلال حضور، و نیز حرفه ای گری، بود که باعث شد پس از پایان حمایت های رسمی فرهنگ و هنر و تلویزیون و فروکش کردن فضای مستندسازی آن دوره، گلستان همچنان اریکۀ فیلم سازی خصوصی اش را مال خود نگه دارد و تقوایی و کیمیاوی تنها مستندسازانی باشند که قدرتمندانه به سینمای داستانی گذر کنند و در آن فضا پابدار و مستمر فیلم بسازند.
مشخصۀ جذاب تقوایی، آمیزۀ کارساز الف: لحن و زبان بومی با ب: رویکرد مدرن و تجربی و پ: حضور حرفه ای و مخاطب گرای او بوده است. تمامی این وجوه را می توان در همان تنها کتاب داستانش دید و درآثار فیلمی اش دنبال کرد. مسیر مستندسازی اش را ببینید: برخلاف کسانی چون اصلانی یا طیاب، درگیر و اسیر فوبیای نوعی ذهنیت حضور (که هنوز هم گریبانگیر هر دوی آن هاست) نیست و گام به گام تجربه های جوراجور فیلمسازی اش را در سه فضایی که برشمردم، پی می گیرد و به رغم نگاه منتقد و فضای سنگین فیلم هایی چون باد جن یا اربعین، نوعی طراوت حضور و پرداخت در کل سینمای مستند آن دوره اش جاری است. میراث و آیین و فرهنگ بومی (همچون مستندهای نخبۀ آن دوره) در فیلم هایی چون باد جن، اربعین و مشهد قالی او هم موضوع اصلی است، اما حضور حرفه ای و متعادلش، رویکردهای متنوع و متفاوت فیلمسازی اش و روح رها و طنز پنهان در همین سه فیلم، موجب شکل گیری مستندهایی با حس حضور و تأثیری کاملا" متنوع و متفاوت شده و ما اصلا" احساس نمی کنیم که در چنبر ذهنیت گرایی و تابو سازی از میراث و آیین و فرهنگ گذشته مان بسته و مرعوب شده ایم. سه گزارش طناز و شهری و خیابانی او تاکسی متر، آرایشگاه آفتاب و نانخورهای بیسوادی در فضای جدی و عصا قورت دادۀ سینمای مستند دهۀ چهل، یک شلنگ تخته اندازی درجۀ یک است که در ضمن تذکرهایی بسیار جدی، تاریخ نگر و مدرن به فضای مستندسازی ای است که اصلا" متوجه اهمیت شهر مدرن در حال پیدایی، انسان شهری درگیر و احوال زندگی روزمره نیست و بیش از آن که دوستدار نفس به نفس شدن سینمای مستند با جهان در حال تحول پیرامونش باشد، تخته بند فرمالیسم و ذهنیت گرایی شخصی و کم مایه اش است. توجه داشته باشیم که در همین دوره (نیمۀ دوم دهۀ 1340) سینمای داستانی ما، متأثر از فضای سیاسی و اجتماعی دوره و پیگیر فیلم هایی چون شب قوزی و خشت و آیینه، گام های استوارش را برای شکل دادن سینمایی متفاوت و مستقل آغاز کرده بود.
تقوایی بارها گفته و نوشته که فیلمسازان جوان را وادار کنید که برای شروع درست فیلمسازی، مستند بسازند. او در این کلامش متذکر اهمیت شناخت در ارتباط درست فیلمیک فیلمساز با آدم هاست و معتقد به درست و دقیق تماشا کردن جهان پیرامون مان. تا زمانی که راحت و حرفه ای بود و پیوسته فیلم ساخت، خود چنین بود و فیلم هایش جذاب اند و آموزنده.
جلسه اول – پنجشنبه – 23/4/90 – ساعت 13

بدن انسان می تونه تا ۴۵ واحد درد رو تحمل کنه.
اما زمان تولد بچه، یک زن تا ۵۷ واحد درد رو احساس می کنه
این معادل شکسته شدن همزمان ۲۰ استخوانه!
مادرتون رو دوست داشته باشید…

فروردین
فروردین نام نخستین ماه از فصل بهار و روز نوزدهم هر ماه در گاه شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان فرورتینام، در پهلوی فرورتین و در فارسی فروردین گفته شده که به معنای فروردهای پاکان و فروهرهای ایرانیان است. بنا به عقیده پیشینیان، ده روز پیش از آغاز هر سال فروهر در گذشتگان که با روان و وجدان از تن جدا گشته، برای سرکشی خان و مان دیرین خود فرود می آیند و ده شبانه روز روی زمین به سر می*برند. به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیکان، هنگام نوروز را جشن فروردین خوانده اند. فروهران در ده روز آخر سال بر زمین هستند و بامداد نوروز پیش از بر آمدن آفتاب، به دنیای دیگر می*روند.
اردیبهشت
طبیعت
اردیبهشت نام دومین ماه سال و روز دوم هر ماه در گاه*شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا اشاوهیشتا و در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردیبهشت گفته شده که کلمه*ای است مرکب از دو جزء: جزء اول “اشا” از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است، راستی و درستی، تقدس، قانون و آئین ایزدی، پاکی…. و بسیار هم در اوستا به کار برده شده است. جزء دیگر این کلمه که واژه “وهیشت” باشد. صفت عالی است به معنای بهترین، بهشت فارسی به معنی فردوس از همین کلمه است. در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورامزداست و در عالم مادی نگهبانی کلیه آتش های روی زمین به او سپرده شده است. در معنی ترکیب لغت اردیبهشت “مانند بهشت” هم آمده است.
خرداد
طبیعت
خرداد نام سومین ماه سال و روز ششم در گاه*شمار اعتدالی خورشیدی است. در اوستا و پارسی باستان هئوروتات ،در پهلوی خردات و در فارسی خورداد یا خرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: جزء هئوروه که صفت است به معنای رسا، همه، درست و کامل. دوم تات که پسوند است برای اسم مونث، بنابراین هئوروتات به معنای کمال و رسایی است. ایزدان تیر و باد و فروردین از همکاران خرداد می*باشند. خرداد نماینده رسایی و کمال اهورامزداست و در گیتی به نگهبانی آب گماشته شده است.
تیر
تماشای جنگل در جزیره
تیر نام چهارمین ماه سال و روز سیزدهم هر ماه گاه*شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا تیشریه، در پهلوی تیشتر و در فارسی صورت تغییر یافته آن یعنی تیر گفته شده که یکی از ایزدان است و به ستاره شعرای یمانی اطلاق می*شود. فرشته مزبور نگهبان باران است و به کوشش او زمین پاک، از باران بهره مند می*شود و کشتزارها سیراب می*گردد. تیشتر را در زبان های اروپایی سیریوس خوانده اند. هر گاه تیشتر از اسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می*دهد. این کلمه را نباید با واژه عربی به معنی سهم اشتباه کرد.
مرداد
جنگل
مرداد نام پنجمین ماه سال و روز هفتم هر ماه در گاه*شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا امرتات ،در پهلوی امرداد و در فارسی امرداد گفته شده که کلمه ای است مرکب از سه جزء:اول “ا” ادات نفی به معنی نه، دوم “مرتا” به معنی مردنی و نابود شدنی نیست و سوم تات که پسوند و دال بر مونث است. بنابراین امرداد یعنی بی مرگی و آسیب ندیدنی یا جاودانی. پس واژه “مرداد” به غلط استعمال می*شود. در ادبیات مزدیسنا امرداد یکی از امشاسپندان است که نگهبانی نباتات با اوست.
در مزدیسنا شخص باید به صفات مشخصه پنج امشاسپند دیگر که عبارتند از:
نیک اندیشی، صلح و سازش، راستی و درستی، فروتنی و محبت به همنوع، تامین اسایش و امنیت بشر مجهز باشد تا به کمال مطلوب همه که از خصایص امرداد است نایل گردد.
شهریور
جنگل
شهریور نام ششمین ماه سال و روز چهارم هر ماه در گاه*شماری اعتدالی خورشیدی است. در اوستا خشتروئیریه، در پهلوی شتریور و در فارسی شهریور می*دانند. کلمه ای است مرکب از دو جزء: خشتر که در اوستا و پارسی باستان و سانسکریت به معنی کشور و پادشاهی است و جزء دوم صفت است از ور به معنی برتری دادن وئیر یه یعنی برگزیده و آرزو شده و جمعاً یعنی کشور منتخب یا پادشاهی برگزیده . این ترکیب بارها در اوستا به معنی بهشت یا کشور آسمانی اهورامزدا آمده است. شهریور در جهان روحانی نماینده پادشاهی ایزدی و فر و اقتدار خداوندی است و در جهان مادی پاسبان فلزات. چون نگهبانی فلزات با اوستاو را دستگیر فقرا و ایزد رحم و مروت خوانده اند. روایت شده است شهریور آزرده و دلتنگ می*شود از کسی که سیم و زر را بد به کار اندازد یا بگذارد که زنگ بزند.
مهر
محیط زیست
در سانسکریت میترا، در اوستا و پارسی میثر و در پهلوی میتر و در فارسی مهر گفته می*شود. که از ریشه سانسکریت آمده به معنی پیوستن. اغلب خاورشناسان معنی اصلی مهر را واسطه و میانجی ذکر کرده اند. مهر واسطه است میان آفریدگار و آفریدگان. میثره در سانسکریت به معنی دوستی و پروردگار و روشنایی و فروغ است و در اوستا فرشته روشنایی و پاسبان راستی و پیمان است. مهر ایزد هماره بیدار و نیرومند است و برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد و پیمان و میثاق مردم گماشته شده است. از این رو فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز ار او پوشیده نمی*ماند. برای آن که از عهده نگهبانی بر آید اهورامزدا به او هزار گوش و ده هزار چشم داده است. مقام مهر در بالای کوه “هرا” است، انجایی که نه روز است و نه شب، نه گرم است و نه سرد، نه ناخوشی و نه کثافت .مهر از آنجا بر ممالک آریایی نگران است. این آرامگاه خود به پهنای کره زمین است یعنی مهر در همه جا حاضر است و با شنیدن آوای ستمدیدگان آگاه گشته به یاری آنان می*شتابد.
آیین مهر در دین مسیح نیز مشهود است. ایزد مهر در اصل بجز ایزد خورشید بوده است اما بعدها آندو را یکی دانسته اند. مورخان یونانی مهر را به نام میترس یاد کرده اند و کر کرده اند که ایرانیان خورشید را به اسم “میترس” می*ستایند.از این خبر پیداست که در یک قرن پیش از میلاد مسیح آندو با یکدیگر مخلوط شده اند. نگهبانی ماه هفتم و روز شانزدهم هر ماه را به عهده ایزد مهر است.
آبان
محیط زیست
در اوستا آپ در پارسی باستان آپی و در فارسی آب گفته می*شود. در اوستا بارها “آپ” به معنی فرشته نگهبان آب استعمال شده و همه جا به صیغه جمع آمده است. نام ماه هشتم از سال خورشیدی و نام روز دهم از هر ماه را، آبان می دانند. ایزد آبان موکل بر آهن است و تدبیر امور و مصالح ماه به او تعلق دارد. به سبب آنکه “زو” که یکی از پادشاهان ایران بود در این روز با افراسیاب جنگ کرده، او را شکست داده، تعاقب نمود و از ملک خویش بیرون کرد، ایرانیان این روز را جشن می گیرند، دیگر آنکه چون مدت هشت سال در ایران باران نبارید مردم بسیار تلف گردیده و بعضی به ملک دیگر رفتند. عاقبت در همین روز باران شروع به باریدن کرد و بنابراین ایرانیان این روز را جشن کنند. آفتاب در این ماه در برج عقرب یا کژدم قرار می*گیرد.
آذر
محیط زیست
در اوستا آتر، آثر، در پارسی باستان آتر، در پهلوی آتر، و در فارسی آذر می*گویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگتری ایزدان است. آریائیان(هندوان و ایزدان) بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند. ایزد آذر نزد هندوان ،آگنی خولنده شده و در “ودا” (کتاب کهن و مقدس هندوان) از خدایان بزرگ به شمار رفته است. آفت اب در این ماه در برج قوس یاکماندار قرار می گیرد.
دی
زمستان، یخ ، برف رودخانه
در اوستا داثوش یا دادها به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر “دا” به معنی دادن و افریدن است. در خود اوستا صفت دثوش (=دی)برای تعیین دهمین ماه استعمال شده است. در میان سی روز ماه، روزهای هشتم و بیست و سوم به دی (آفریدگار،دثوش) موسوم است. برای اینکه سه روز موسوم به “دی” با هم اشتباه نشوند نام هر یک را به نام روز بعد می*پیوندند. مثلا روز هشتم را “دی باز” و روز پانزدهم را “دی بمهر” و….دی نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح روز و ماه دی به او تعلق دارد.
بهمن
برف
در اوستا وهومنه ،در پهلوی وهومن، در فارسی وهمن یا بهمن گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: “وهو” به معنی خوب و نیک و “مند” از ریشه من به معنی منش: پس یعنی بهمنش، نیک اندیش، نیک نهاد. نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان مزدیسنا. در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشید تا او را به آفریدگار نزدیک کند. یکی از وظایف بهمن این است که به گفتار نیک را تعلیم می دهد و از هرزه گویی باز می*دارد. خروس که از مرغکان مقدس به شمار می*رود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده، مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار می*خواند، ویژه بهمن است. همچنین لباس سفید هم از آن وهمن است. همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بنا به نوشته ابوریحان بیرونی جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شده اند و کشتار در بهمن روز منع شده است. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده می*شود و در طب نیز این گیاه معروف است.
اسفند
دویدن در برف زمستانی
در اوستا اسپنتا آرمیتی، در پهلوی اسپندر، در فارسی سپندار مذ، سفندارمذ، اسفندارمذ، و گاه به تخفیف سپندار و اسفند گفته شده که کلمه ای است مرکب از دو جزء: سپند، که صفت است به معنی پاک و مقدس، یا ارمئتی هم مرکب از دو جزء: اول آرم که قید است به معنی درست، شاید و بجا. دوم متی از مصدر من به من معنی اندیشیدن. بنابراین ارمتی به معنی فروتنی، بردباری و سازگاری است و سپنته آرمتی به معنی بردباری و فروتنی مقدس است. در پهلوی آن را خرد و کامل ترجمه کرده اند. سپندارمذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورامزدا خوانده شده است. وی موظف است که همواره زمین را خرم ، آباد، پاک و بارور نگه دارد، هر که به کشت و کار بپردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندارمذ را فراهم کرده است و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست و خود زمین نیز نماینده این ایزد بردبار و شکیباست و مخصوصاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ می*باشد

سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید، میگه پیاده میشی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم!
رفتم دم مغازه به یارو میگم قرص پشه داری؟ میگه واسه کشتنش میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا سردردش میخوام!!!
رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم، یارو میپرسه نذریه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش!!!
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم. اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم.
تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم میخوای گاز بزنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ من میخوام لیس بزنم !
رفتم بانک پول بگیرم. کارمنده میگه پول رو میبرین؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم.
رفیقم شمارمو می خواست، گفتم: یادداشت کن 0932
گفت : تالیا داری؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد
رفتیم غار علیصدر، به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه؟!
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!
با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده. یارو میگه نون می خوای ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم
رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه. میگه : یعنی فاسد شده ؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ مونده جا افتاده
دارم از گرما میمیرم، خودمو مثله چی دارم باد میزنم. بابام میاد میگه چیه ؟ گرمته ؟؟؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم
تو دستشویی به خواهرم میگم آفتابه رو میدی؟ میگه میخوای خودتو بشوری؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام آبش کنم بذارم تو یخچال

ممکن است همه آدمها برابر آفریده شده باشند؛ اما نگاهی به فیش حقوقی آنها نشان می دهد که درآمدشان نابرابر است. این مسأله به طبقه اجتماعی، تحصیلات و حتی شانس نسبت داده می شود، اما به نظر دالتون کانلی، استاد جامعه شناسی دانشگاه نیویورک، نابرابری از خانواده آغاز می شود.
کانلی در کتابش با عنوان “ترتیب تولد؛ کدام خواهر و برادرها موفق می شوند و چرا” می گوید: ۷۵ درصد نابرابری درآمد بین افراد در ایالات متحده، بین خواهر و برادرها در یک خانواده مشاهده می شود. او به عنوان مثال به اقبال و ثروت متفاوت بیل و راجر کلینتون، و جیمی و بیلی کارتر اشاره می کند.
تحقیقات نشان داده که فرزندان اول (و تک فرزندها) در موفقیتهای تحصیلی، منزلت حرفه ای، درآمد و ثروت خالص پیشتاز هستند. برعکس، فرزندان میانی در خانواده های پرجمعیت بدترین وضع را دارند.
مایکل گروس، نویسنده کتاب “چرا فرزندان اول فرمانروایی می کنند و فرزندان آخر می خواهند جهان را دگرگون کنند”، اعتقاد دارد: موقعیت یک بچه در خانواده، شخصیت، رفتار، یادگیری و قدرت کسب معاش او را تحت تأثیر قرار می دهد. اغلب مردم درکی ذاتی از این مطلب دارند که ترتیب تولد به نحوی بر رشد تأثیر می گذارد، اما چگونگی تأثیر مهم و معنی دار آن را کمتر از آن چه که واقعاً هست، در نظر می گیرند.
کانلی نیز معتقد است: ترتیب تولد در شکل دادن موفقیتهای فردی مهم است، اما این فقط در مورد بچه های خانواده های بزرگ (با بیشتر از چهار فرزند) و در خانواده هایی که منابع مالی و وقت والدین کم باشد، صادق است. اما در خانواده های ثروتمند، این تأثیر کمتر است.
در این جا نگاهی می اندازیم به تأثیری که ترتیب تولد ممکن است بر خصوصیات فردی داشته باشد:
● فرزندان اول
آنها وظیفه شناس تر، جاه طلب تر و سلطه جوتر از خواهر و برادرهای کوچکتر از خود هستند، فرزندان اول در دانشگاههای هاروارد و ییل به خوبی خود را نشان می دهند، همچنان که در رشته های مشکل تری مثل پزشکی، مهندسی و حقوقی می درخشند. همه فضانوردانی که به فضا رفته اند بزرگترین فرزند یا بزرگترین پسر خانواده شان بوده اند و در طول تاریخ نیز (حتی زمانی که خانواده های پرفرزند معمول بوده است) بیش از نیمی از برندگان جایزه نوبل فرزند اول بوده اند.
بد نیست بدانید برخی شخصیتها نظیر هیلاری کلینتون، ریچارد برانسون، جی.کی.رولینگ (نویسنده کتابهای هری پاتر)، وینستون چرچیل همچنین بعضی از ستاره های سینما از جمله: کلینت ایستوود، جان وین، سیلوستر استالونه، بروس ویلیس، و همه بازیگرانی که نقش جیمز باند را بازی کرده اند، همگی فرزند نخست خانواده بوده اند.
● فرزندان وسط
این دسته از افراد بیشتر به همسالان خود می پیوندند و به راحتی می توانند از خانواده جدا شوند در نتیجه آنها می آموزند که چگونه با منابع حمایتی دیگر ارتباط برقرار کنند بنابراین به داشتن مهارتهای مردمی بسیار عالی گرایش دارند. فرزندان وسط اغلب نقش میانجی و مصلح را بر عهده می گیرند. بعضی از فرزندان وسط مشهور عبارتند از: بیل گیتس، جی.اف.کی، پرنسس دایانا
● فرزندان آخر
ته تغاریها بیش از همه می توانند خلاق و جذاب باشند. از آن جا که آنها اغلب به عنوان توسری خور شناخته می شوند، به مبارزه در جنبشهای برابری طلبانه گرایش دارند. (بچه های آخر اولین پشتیبانان اصلاحات پروتستان و نهضت روشنگری بودند) آنها در روزنامه نگاری، تبلیغات، فروش و هنرها موفق هستند. بعضی از ته تغاریهای مشهور عبارتند از: کامرون دایاز، جیم کری، رویز ادانل، ادی مورفی و بیلی کریستال.
● تک فرزندان
تک فرزندها خصوصیاتی شبیه فرزندان اول دارند و مداوماً زیر بار انتظارات سنگین والدین هستند. تحقیقات نشان می دهد که فرزندان اول اعتماد به نفس بیشتری دارند، خوش بیان هستند و احتمالاً بیش از بچه های دیگر از تخیل خود استفاده می کنند. گرچه آنها پرتوقع نیز هستند، از انتقاد متنفرند، و ممکن است غیرقابل انعطاف و کمال گرا باشند. بعضی افراد مشهور که تک فرزند بوده اند عبارتند از: فرانکلین دلانو روزولت، آلن گرینسپن، تایگر وود، ملکه جوان تنیس ماریا شاراپووا و لئوناردو داوینچی.
● دو قلوها
از آن جا که دو قلوها وضعیت برابری دارند و برخورد مشابهی با آنها می شود در اغلب موارد به هم شباهت دارند.
دکتر فرانک سولووی، رفتارشناس و استاد در مؤسسه شخصیت و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و نویسنده کتاب “تولد برای شورش: ترتیب تولد، پویاییهای خانواده و زندگیهای خلاق” می گوید: فرزندان اول از نظر شخصیتی بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای خود باشند شبیه فرزندان اول در خانواده های دیگر هستند و فرزندان آخر بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای بزرگتر خود باشند شبیه فرزندان آخر در دیگر خانواده ها هستند.
به نظر وی، علت این امر آن است که خانواده با دیدگاههای متفاوتی به افرادی که در جایگاههای مختلف قرار دارند، نگاه می کند.
کانلی با این نظر موافق است، اما تأکید می کند که اینها تنها گرایشهای عمومی هستند و کلیت تئوری ترتیب تولد می تواند بر حسب شخصیت بچه، فاصله سنی بین خواهر و برادرها، شرایط خانواده و تجارب هر بچه در طی سالهای شکل گیری او مورد بررسی قرار گیرد.
منبع : زن روز

برنامه «نود»
اگر «نود» ده سال هم پخش بشود، فكر نميكنم بتوان اين فرهنگ غلط را اصلاح كرد/ در صورت بروز جنجال تا سهچهار هفته سعي ميكنم محتاط تر باشم
تا پيش از برنامة نـود، فوتبال ايران به اين شكل جدي و تحليلي در برنامههاي تلويزيوني ارزيابي نشده بود. هرچند كه مسابقهها پخش ميشد و در برنامههاي مختلف گفتوگوهايي هم صورت ميگرفت. نـود برنامة جذابي است كه با دعوت از داوران با سابقه، داوري در فوتبال ايران را نيز بررسي و نقد ميكند. كاري كه نه تنها باعث شده داوران در كار خود دقت و وسواس بيشتري به خرج دهند، بلكه تماشاگران را نيز با قوانين فوتبال بيشتر آشنا كرده است. نود به دليل وجه آموزشياش، آگاهي رساني، زنده بودن برنامه و البته اجراي بسيار گرم و مسلط عادل فردوسيپور ـ كه ثابت كرد فقط گزارشگر توانايي نيست ـ علاقهمندان فوتبال را تا پاسي از شب، مانند يك بازي حساس تا دقيقة نـود گاهي هم وقت اضافه با خود ميبرد.
برنامة نود چگونه شكل گرفت؟
ايدة اوليـه پيش از ليگ سـال گذشته شكل گرفت كه چند نوار از برنامـهاي بـهنـام مسـابـقـة روز
(Mach of the Day) توسط يكي از همكارانم به دستم رسيد. در اين برنامه، با حضور يك مجري و دو كارشناس، شنبه شبها كه ليگ برتر فوتبال انگلستان برگزار ميشود، چند بازي تحليل ميشد. البته اين برنامه به داوري نميپرداخت. ضمناً اين حقيقت كه از ميان بازيهاي ليگ، بيشتر بازيهاي استقلال و پرسپوليس ديده ميشد و بقية بازيها هم اگر پخش ميشد در كمبيننده ترين ساعتها بود، انگيزة ديگري براي ساخت اين برنامه بود. در مورد اين بازيها فقط در روزنامهها ميخوانديم كه گلهاي اين تيم يا آن تيم را چه كسي زده است. پس تصميم گرفتيم صحنههاي مهم و گلهاي همة بازيهاي ليگ را در مجموعهاي مثلاً نـود دقيقهاي بررسي كنيم. به مسألهداوري هم خيلي علاقهمند بودم و برنامه اين گونه شكل گرفت. البته به هنگام شروع برنامه مدير گروه آقاي هاشم رضايت بودند و به اتفاق آقاي صافي مدير شبكه حمايتهاي بسياري كردند. پس از آقاي رضايت، از سوي آقاي محمود اللهوردي به عنوان مدير گروه نيز حمايت فراواني شد و سپس آقاي زماني هم كمكهاي بسياري کردند.
دوست داشتم برنامه نـود بتواند راحت انتقاد كند، با صراحت بگويد فلان بازيكن بد بازي كرد يا ديگري خوب بازي كرد و ... در برنامههاي ديگر مثلاً ميگفتند بعضي از داوران يا بازيكنان ضعيف كار كردند، ولي ميخواستم در اين برنامه دربارة اين مسائل خيلي شفاف صحبت كنيم. البته در همين برنامه هم عدهاي به دلايلي از كسي اسم نميبرند و راحت انتقاد و بحث نميكنند يا در داوري با يكديگر تعارف ميكنند. حتي بعضي از ميهمان هاي برنامه گاه خطاهاي فاحش و واضح داور را ناديده ميگيرند يا بر آن صحه ميگذارند. سعي داريم از اين گروه كارشناسان كمتر دعوت كنيم. از همان اول هم نميخواستيم نـود برنامهاي صرفاً آموزشي باشد كه متلاً سيستمهاي فوتبال را در قالب يك برنامة آموزشي مستقيم ارائه دهد. البته بخشي هم داشتهايم كه آقاي چراغپور تخته سياه آورد و دربارة فوتبال صحبت كرد و اتفاقاً از آنجا كه مدت آن حدود دهدقيقه بيشتر نبود بسيار مؤثر هم واقع شد. حجم آموزش مستقيم در چنين برنامهاي نبايد بيش از اين باشد. به هر حال نـود براي بينندهاي كه چيز زيادي از فوتبال نميداند ميتواند آموزشي باشد، ولي شايد به بينندههاي حرفهاي چيزي ياد ندهد. البته صحبتهاي كارشناسان واقعاً براي خود من كه آموزنده است و از طرفي فكر ميكنم نود در زمينة داوري خيلي مفيد بوده و خيليها را با قوانين داوري آشنا كرده است. به خصوص كه خيليها حتي قوانين مربوط به آفسايد و خطا را هم نمي دانستند. مردم ميگويند كه اين برنامه، دانش آنها را در زمينة داوري گسترش داده است.
منبع : سینمای ما
فیلم سینمایی "وقتی نیچه گریست" به سال 2007 و رمانی به همین نام ماجرای برخورد و گفتگوهای نیچه با پزشکی بنام "جوزف بروئر" است. کارگردان فیلم "پینچاس پری" و نویسنده رمان "ایروین دی. یالوم" است. بازی خوب بازیگر نقش نیچه از ابتدا تا انتهای فیلم سایه انداخته است، همچنین موسیقی فیلم و فیگورهای
شاعرانه و کلمات گرانبها و پُرطنین نیچه در گفتگوهای فیلم به داستان روح می دهد به حدی که فیلم با اینکه درباره زندگی شخصیتی فیلسوف مآب و زندگی و موعظه های اوست اما عاری از کسالت می شود.
شخصیت نیچه با بازی " آرماند آسانته" سرگرم اندیشه ها و آموزه های فلسفی خود است که عاشق و دلبسته دختری زیبا و اغواگر بنام "لو سالومه" ( کاترین وینیک ) می شود ولی با رد پیشنهاد ازدواج از سوی سالومه ، نیچه هر چه بیشتر از ارتباطات اجتماعی و دلبستگی های عاطفی سرخورده شده و به دام انزوا و تنهایی و خودآزاری مفرط گرفتار می گردد.
لو سالومه بیآنکه نیچه متوجه شود، نزد دکتر بروئر مشهور و حاذق وین می رود و از او تقاضا میکند تا به مداوای سردرد و میگرن نیچه که حاصل شکست رابطه عاشقانهای میان خودش و نیچه می داند، بپردازد. با تدابیری که لوسالومه میاندیشد نیچه با اصرار دوستان به مطب برویر میآید و پس از چند جلسه ملاقات، دکتر برویر تصمیم میگیرد تا نیچه را تحت درمان رایگان برای اقامت یکماهه در وین متقاعد سازد. اما نیچه با بروئر درگیری لفظی پیدا می کند که در ازای لطف به او چه انگیزه ای دارد؟ آیا می خواهد بر او تسلط یابد؟ نیچه با محوریت اندیشه قدرت، سخنان برویر را تفسیر میکند.
در پی این درگیری لفظی و رد خواهش از طرف نیچه، بروئر از او میخواهد وارد یک معامله پایاپای شود و در ازای آنکه برویر بیماری جسمی نیچه را درمان میکند او نیز بیماریِ روحی و احساس پوچی و دردِ روزمرگی برویر را درمان کند. برویر در ابتدا این معامله را بازی تلقی میکند که به مدد آن بیمار را متقاعد ساخته تا یک ماه تحت درمان قرار گیرد اما بتدریج متوجه زخمهای درونی و بسیار جدیتر از سابق در روان خود میشود که در گفتگو با نیچه یکییکی سر باز میکنند و برویر را از دردهای روانی که تحمل میکرده و از وجودشان بیخبر بوده، آگاه میسازند.
برویر دائماً در برابر این القای نیچه قرار میگیرد که برای رهایی از پوچگرایی نخست باید با تمامیت زندگی چنانکه هست روبهرو شود و برای این منظور باید خویشتن را شناخت. در طی مراحل بیان درمانی، نیچه از موعظه ها و دانش خویش به بروئر می آموزد.
"انسان قبل از اینکه "ما" بشود اول باید "من" باشد. زمانیکه به "هیچ" رسیدی یعنی به همه چیز رسیده ای".
نیچه سعی دارد رنجی را که بروئر از پوچی می کشد با گفتن فقط یک "نه"(No) به هوسها و تمایلات غریزی او درمان کند. دکتر بروئر که درگیر تصویر رنج آفرین "برتا" است و به او لقب آنا-اُ (Anna-o) داده، در لحظات رنج آوری از زندگی خود بسر می برد و تصویر بدن زیبای برتا بین او و زندگی اش فاصله انداخته و او قادر نیست از تمام دارایی-های زندگی اش لذت ببرد. برتا زن هیستریکی است که ابتدا برای مداوا نزد بروئر آورده می شود ولی بتدریج بین او و بروئر یک رابطه عاطفی صورت می گیرد. دکتر بروئر برای درمان او از تکنیک جدید بیان درمانی سود می جوید و تاثیر این شیوه از درمان را بر روی برتا متوجه می گردد. رنج از زمانی احساس می شود که وقتی برتا به خاطر نگرانی و اصرار همسر دکتر بروئر از نزد او می رود ولی تصویر او همچنان در ذهن دکتر باقی می ماند و خاطره این تصویر او را رنج می دهد. ابژه از دست رفته است ولی دلبستگی به ابژه هنوز وجود دارد. تصویر برتا لحظه ای دکتر را رها نمی کند. نیچه از او می خواهد در برابر این تصویر بایستد و با تمام قوا به عشق و علاقه ای که به برتا دارد به تصویر ذهنی " نه" بگوید، یک نه مقدس. از او می خواهد که احساس تنفر را در خیالش به برتا بگوید :
" با صدای بلند بگو؛ ازت متنفرم. تا آنجایی که می تونی فریاد بزن و بگو؛ ازت متنفرم، ازت بیزارم".
این جملاتی است که نیچه از دکتر بروئر می خواهد با همه توانش در تصور اینکه به معشوقه اش می گوید فریاد بزند. نیچه، بروئر را به نقطه تناقض وجودیش می برد، همانجایی که میل دارد به برتا بگوید؛ دوستت دارم نیچه او را وادار می کند که بگوید؛ ازت متنفرم. همین تضاد است که او را وادار می کند از تعلقاتش، از آن تصویر اغواکننده دست بکشد. در نهایت نیچه بروئر را متقاعد می کند که او جذب بار معنایی برتاست که حول تصویر برتا می چرخد. اگر بار معنا را کشف کند و آنها را از برتا کم کند، برتا چیزی جز پوست و استخوان نخواهد ماند و تصویر رنج زا هم او را مدام نخواهد آزرد.
در طی گفت درمانی نیچه با بروئر روزی نیچه بر سر مزار والدین بروئر متوجه نام مادر بروئر که برتا بوده می شود که جوزف در سه سالگی اش او را از دست داده است. نیچه پی به راز بزرگ دلبستگی دکتر بروئر و ارتباط آن با پیوندهای عاطفی با والدین اش می برد و به او می گوید که عشق بزرگ او به برتا چیزی جز پیوند ناتمام عاطفی بروئر با مادرش نیست. مادری را که هرگز حس نکرد در برتا جستجو می کرده است.
منبع : www.abanwoman.blogfa.com

در جامعه شناسی و بعدها جُرم شناسی، مکتب شیکاگو(که گاهی از آن به عنوان مکتب بوم شناختی یاد می شود) بدنه نخستین و اصلی کارهایی بود که در دهه های 1920 و 1930 پدیدارگشته و بر جامعه شناسی شهری متمرکز بود؛ همچنین این مکتب شامل پژوهش هایی است که توسط ترکیب نظریه ها و کارهای
میدانی مردم نگاری، درون محیط شهری شیکاگو انجام میگرفت و اکنون در جاهای دیگر نیز کاربرد دارد. در حالیکه این مکتب، پژوهشگران دانشگاه های متعددی در شیکاگو را در برمیگیرد ولی این عنوان به طور عام تری برای گروه جامعه شناسی و دانشگاه شیکاگو، که یکی از قدیمی ترین و با اعتبارترین ها در این حیطه است، نیز به کار برده می شود. پس از جنگ جهانی دوم «مکتب دوم شیکاگو» یی ظهور کرد که اعضای آن از روش کنش متقابل نمادین(symbolic interactionism) که با روش پژوهش های میدانی ترکیب شده بود استفاده کردند، تا پایه جدیدی از کارها را پی ریزی کنند. این موسسه از اولین موسساتی بود که از روش های کمّی برای جُرم شناسی استفاده می کرد.
پژوهشگران سر شناس در مکتب اول شیکاگو عبارتند از: نیلز اندرسون(Nels Anderson)، ارنست برگس، روث شانل کاوان(Ruth Shonle Cavan) ، ادوارد فرانکلین فریزر(Edward Franklin Frazier)، اورت هوج(Everett Hughes) ، رودریک دی مکنزی(Roderick D. McKenzie)، جرج هربرت مید(George Herbert Mead)، رابرت ای. پارک، والتر سی رکلس(Walter C. Reckless)، ادوین ساترلند(Edwin Sutherland)، وی آی توماس(W. I. Thomas)، فردریک تراشر(Frederic Thrasher)، لوییس ویرث(Louis Wirth)، فلوران زانینسکی(Florian Znaniecki)
بحث
مکتب شیکاگو بیشتر به دلیل جامعه شناسی شهری و توسعه روش کنش متقابل نمادین شناخته می شود. این مکتب بر رفتارهایی از انسان متمرکز شده است که توسط ساختارهای جامعه و شاخصه های کالبدی محیط تعیین میگردد، و نه خصوصیات شخصی و ژنی. زیست شناسان و انسان شناسان نظریه سیر تطوری را، که ثابت میکند حیوانات با محیط خویش تطبیق پیدا میکنند، پذیرفته اند. این مکتب (شیکاگو) با بکار بردن این نظریه برای انسان ها، که مسئول سرنوشت خودشان پنداشته می شوند، عقیده دارد که محیط طبیعی که جامعه در آن ساکن است یک شاخصه اساسی در شکل دهی به رفتار انسان است، و شهر مانند یک خرده کیهان عمل میکند:
"در این شهرهای بزرگ، جایی که تمام احساسات وتمام انرژی انسان آزاد می گردد، ما در موقعیتی هستیم که فرایند تمدن را همانگونه که بوده، زیر میکروسکوپ (ذره بین) مطالعه کنیم."(1)
کار فردریک ای کلمنتس(Frederic E. Clements, 1916) دارای اهمیت بسزایی بود. او فرض کرد که یک جامعه گیاهی، ترکیبی پیچیده از موجودات زنده است و آن جوامع بر طبق الگوی ثابتی از مراحل متوالی ، از آغاز تا حالت اوج فردی و یا حالتی از توازن که خود بخود تنظیم میشود، توسعه می یابند. برای مقایسه، یک فرد به دنیا می آید، رشد میکند، بالغ میشود و میمیرد، اما جامعه ای که فرد در آن ساکن است به رشد ادامه داده و ویژگی های خود را نمایش می دهد؛ ویژگی هایی که گسترده تر از مجموع ویژگی های اجزای آن می باشد..
اعضای مکتب که بر شهر شیکاگو به عنوان هدف مطالعه خود متمرکز شده اند، به دنبال یافتن شواهدی هستند که تا به این پرسش پاسخ دهند که آیا شهر گرایی (ویرث: 1938) و افزایش تحرک اجتماعی علل مشکلات اجتماعی کنونی بوده است یا خیر. در آغاز شیکاگو یک لوح نانوشته و فرصتی برای یک شروع تازه بود. در سال 1860، شیکاگو یک شهر کوچک با جمعیت 10 هزار نفر بود. پس از سال 1871 رشد قابل توجهی در آن رخ داد. در سال 1920 جمعیت آن به 2 میلیون نفر افزایش یافت. این سرعت در رشد به دلیل هجوم مهاجران بوده و عواملی چون بی خانمانی (آندرسون: 1923)، بد مسکنی و وضعیت بد اشتغال، به دلیل دستمزدهای پایین و ساعات کار طولانی، را به وجود آورد. اما تامس و زانینسکی (Thomas and Znaniecki,1918)هر دو به یک اندازه تاکید میکنند که آزادی ناگهانی مهاجران، که از زیر کنترل های اروپا به سوی رقابت مهار نشده شهر جدید آزاد شده بودند، محرکی برای رشد بوده است. به نظریه پنجره های شکسته (2) مراجعه کنید.
"مطالعات بوم شناختی شامل درست کردن نقشه های موضعی از شیکاگو برای مکان وقوع رفتارهایی خاص مانند اعتیاد به الکل، قتل، خودکشی، بیماری های روانی و فقر و سپس محاسبه نرخ تغییرات بر مبنای داده های آماری است. یک مقایسه بصری در نقشه هاتمرکز بعضی از رفتارهای معین را در برخی نواحی نشان میدهد. همبستگی نرخ تغییرات بر اساس نواحی تا بعدها محاسبه نشد."(3)
از دیدگاه تامس، گروه ها باید به منظور پیشرفت و موفقیت خود را مجددا ثبت و احیا می کردند. برگس تاریخ تحول توسعه را مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که شهر در لبه های مرزی رشد نکرده است. با اینکه وجود دریاچه میشیگان از محاط شدن کامل شهر ممانعت می کرد، او اینگونه فرض نمود که همه شهر های بزرگ با گسترش افراطی از سوی مرکز به شکل حلقه هایی متحدالمرکز، که او از آنها تحت عنوان منطقه یاد میکرد، شکل میگیرند. بدین مفهوم که منطقه تجاری در مرکز، نواحی فقیر نشین پیرامون ناحیه مرکزی (که منطقه در حال گذار خوانده شده و مورد مطالعه ویرث(1928)، زورباف(1929Zorbaugh,) و ساتلز(1968Suttles,) قرار گرفت)، منطقه سکونت کارگران در نواحی بیرونی تر، فراتر از این ناحیه منطقه مسکونی و نهایتا خانه های ییلاقی و منطقه مسافران در حومه استقرار دارند. تحت تاثیر آلبیون اسمال(Albion Smal)، پژوهش های علمی در مکتب (شیکاگو) اطلاعات رسمی زیادی مانند گزارشات آماری، نمودارهای مسکن/رفاه و میزان جرم را استخراج کرده و این داده ها را به صورت فضایی به نواحی جغرافیایی مختلف شهر مرتبط نمود .
منبع :http://en.wikipedia.org/wiki/Chicago_School_%28sociology%29

مکتب فرانکفورت؛ نویسنده تام باتومور؛ ترجمه حسینعلی نوذری؛
تام باتومور یکی از بزرگترین جامعه شناسان مارکسیست بریتانیا بود. ذهن باز و بدون تعصب او در زمینه ی مارکسیسم باعث شد تا آثارش مورد توجه همه، حتی غیرمارکسیست ها، قرار بگیرد. کتاب Marx: Selected Writings in Sociology & Social Philosophy گزیده ای است از دست نوشته های مارکس
که در سال 1956 منتشر شد. وی در کتاب Elites and Society و Classes in Modern Society نشان می دهد که جامعه شناسی علم غیرقابل دسترسی نیست. پس از آن به حوزه ی مورد علاقه اش، یعنی جامعه شناسی اقتصادی روی می آورد و کتابهای قابل توجه فراوانی در این زمینه، از جمله The Socialist Economy-Theory and Practice و Between Marginalism and Marxism: The Economic Sociology of J A Schumpeter منتشر می کند.
«باتومور در این کتاب در پی جمع بندی مفیدی از مختصات عمده ی ظهور و افول مکتب فرانکفورت ارائه می دهد. کتاب حاضر ارزیابی انتقادی است از نقش مدافعین عمده ی "نظریه ی انتقادی"».
نظریه ی انتقادی عموما معادل نظریه ی فرانکفورت در نظر گرفته می شود، هرچند درواقع این نظریه فقط یکی از نظریاتی است که در این مکتب ارائه شده است. مکتب فرانکفورت، نام مکتبی است که در دهه ۱۹۳۰م توسط ماکس هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهشهای اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد. عمده فعالیت این مکتب در زمینههای مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعهشناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است.
باتومور با بررسی و ارزیابی موضوعاتی که پیش از این مورد بررسی قرار نگرفته بودند و تحلیل انتقادی از آراء و نظریات نویسندگان مکتب فرانکفورت موجب قابل فهم شدن نظریات و دیدگاه های آنها گشته است.

