جمع آوري و پردازش اطلاعات به یاری ناصر قلی زاده
روش تحقيق به یاری ناصر قلی زاده
روانشناسی اجتماعی به یاری ناصر قلی زاده
غول ورزش: حسین هدایتی

محمدرضا هدایتی ۴۵ ساله و متولد تهران از محله دولاب است. مالک صنایع استیل آذین، مالک کارخانههای فولادسازی و ورق، دارنده بزرگترین شرکت پرورش میگوی ایران، برجساز در دبی و دارای ملک و املاک در حاشیه خلیج فارس، مالک زمینهای کشاورزی، سهامدار بازار مبل ایران، رئیس شرکتهای تجاری در ایران و خاورمیانه و چندین و چند فعالیت تجاری دیگر، عناوینی است که به حسین هدایتی نسبت میدهند.خودش میگوید: «۲۲ سال است در کارخانه داری، کشاورزی و ساختمان سازی فعالیت میکنم. یک بچه مسلمانم که وجوهات خود را میپردازم و یک ریال هم بدهی بیمهای و مالیاتی ندارم.» عابر بانک پرسپولیسیها (لقب هدایتی) حاضر است ۲۰ میلیارد تومان برای تصاحب این تیم و پر طرفدار بدهد، اما هنوز بحث خصوصی سازی در ورزش ما آنچنان جدی نشده که کسی به پیشنهاد اغوا کننده حسین هدایتی توجه کند.
چه کنیم؟
آیا می دانید سس مایونز به دلیل ترکیب خاصی که دارد در کنفرانسهای علمی به عنوان سم کبد معرفی می شود آیا می دانید ساندیسها, نوشابه ها, بیسکویتها, کیکها و... با قندهای مصنوعی چون ساخارین که 1000 برابر شیرین تر از قند معمولی است ساخته می شود که دشمن کبد و کلیه می باشد آیا می دانید رنگهای افزودنی در نوشابه ها, ساندیس ها, کیکها, آدامسها و ... همه سرطان زا هستند آیا می دانید قیمت روغن ها مایع مثل آفتابگردان اگر واقعی باشد حدود 12 الی 15 هزار تومان خواهد بود ولی الان در بازار 900 الی 800 تومان است که از یک کیلو تخم آفتابگردان ارزانتر است. آیا می دانید بیشتر محتوای روغن های مایع از پارافین خوراکی که محصول پالایشگاهای نفت است درست شده است که کلسترول خون را افزوده موجب چربی خون و... می شود که کشنده است. آیا می دانید در اکثر کارخانه های آبلیموهای صنعتی حتی یک عدد لیمو هم وارد نمی شود و آب لیمو صنعتی از (( آب کاه)) بعلاوه برخی اسانسها و جوهر نمک تولید می شود که همین امر موجب ته نشین نشدن محتوای آب لیمو می باشد آیا می دانید کره گیاهی دروغی بیش نیست و با مواد پایه ای نفت و در برخی کشورها فضولات انسانی تولید می شود و موجب تشکیل پلاک اتروم در عروق کرونر قلب و بیماری های ایسکمیک قلبی می شود و شعار ((کره مارگارین(گیاهی)دوست قلب شما)) فریب افکارعمومیست. آیا می دانید مواد قندی موجود در نوشابه ها موجب پوسیدگی دندانها می شود (دندان شکسته داخل نوشابه پس از 7 ساعت حل می شود). آیا می دانید سس مایونز از همه غذاها مضرتر برای صدمه به پوست و جوش صورت است. آیا می دانید پنیر پفک اغلب پنیر تلخ( پنیر فاسد) و گندیده تاریخ مصرف گذشته می باشد چسبندگی پفک براساس تحقیقات تا 7 بار مسواک هم تمیز نمی شود و موجب بی اشتهایی میشود و آمار مصرف پفک در ایران روزانه هر نفر 2 عدد می باشد
به آرامی

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back.
هر 60 ثانيه اي رو كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد
****
Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile..
زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن، به آرامي ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن
تا حالا زندگی کردی؟

هنوز هم بعد از اين همه سال، چهرهي ويلان را از ياد نميبرم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت ميکنم، به ياد ويلان ميافتم ...
ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانهي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق ميگرفت و جيبش پر ميشد، شروع ميکرد به حرف زدن ...
روز اول ماه و هنگاميکه که از بانک به اداره برميگشت، بهراحتي ميشد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود.
ويلان از روزي که حقوق ميگرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته ميکشيد، نيمي از ماه سيگار برگ ميکشيد، نيمـي از مـاه مست بود و سرخوش...
من يازده سال با ويلان همکار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل ميشدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ ميکشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم.
کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگياش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟
هيچ وقت يادم نميرود. همين که سوال را پرسيدم، به سمت من برگشت و با چهرهاي متعجب، آن هم تعجبي طبيعي و اصيل پرسيد: کدام وضع؟
بهت زده شدم. همينطور که به او زل زده بودم، بدون اينکه حرکتي کنم، ادامه دادم:
همين زندگي نصف اشرافي، نصف گدايي!!!
ويلان با شنيدن اين جمله، همانطور که زل زده بود به من، ادامه داد:
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه !
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟ گفتم نه گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه ! گفت: اصلا عاشق بودي؟ گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!
ويلان همينطور نگاهم ميکرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....
حالا که خوب نگاهش ميکردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جملهاي را گفت. جملهاي را گفت که مسير زندگيام را به کلي عوض کرد.
ويلان پرسيد: ميدوني تا کي زندهاي؟
جواب دادم: نه !
ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
سرزمین من – مردمان من - اینبار در موزه ملی ایران
من من من – کی ما میشویم ؟ بیایید با من گفتن بیگانه شویم . (ایرج)
ظهر است – آفتاب تموز پر انگیزه تر از هر زمان دیگر می تابد- تنها در راهم به سمت موزه ملی ایران ( ایران باستان)- ایران ایران چه عمیق است این نام – اما هرکس به گونه خود دل ایران ما را شکسته و رفته، خوب مردمانی داشتیم اما به قول استاد حبیبی در زمان ساسانی نظام کاست در سرزمینمان شکل گرفت، شاید ایرانی بی ریا و خالص تا قبل از حمله اسکندر وجود داشت اما بعد از آن نسل اش پایان یافت . بگذریم – گرم است به سمت مرکز شهر قلب تپنده اقتصاد ایران میروم، از میرداماد تا سی تیر سرازیریست – از لابه لای ماشین می گذرم و جریان دودآلوده زندگی شهر را تنفس میکنم – به نگهبانی میرسم و پس از راهنمایی جلوی درب، در سایه ای آرام میگرم – انگار آفتاب به دنبالم می گردد.
استاد حبیبی همراه جمعی از دوستان از دور می آیند، مثل همیشه لبخند به لب و مهربان، بچه ها ذوق کودکانه ای دارند شیطنت های باقی مانده از دوران کودکی در چهره تمامی مان وجود دارد هرکدام با حداقل 30 سال سن ، خوب است انسان کودک باشد شاید اینگونه تحمل ساده تر باشد – کوتاه کنم قصه و حرف بسیار است اما مجالش اینجا نیست شاید دوستان به انتظار چندین عکس یادگاری لحظه شماری کنند.
از استاد حبیبی به خاطر زحمات و ایجاد نگرشی جدید در زندگیمان کمال تشکر را دارم. باشد به نوبه خود از طرف تمامی بچه ها نیز تشکر کرده باشم.
استاد حبیبی سبز باشید و سخت ( دنیای تان پر از پروانه های آبی رنگ باشد)
دوستان عزیز میتونید نظراتتون رو برای تشکر از استاد و زحماتشون همین جا اعلام کنید . (نظر سنجی)
غول صادرات: اسدالله عسگر اولادی

اسدالله عسگر اولادی، رئیس اتاق بازرگانی مشترک ایران و چین است و وضعیت واردات ایران از چین هم معلوم است.وی از یکی از روزنامههای کثیرالانتشار گله کرده بود که چرا از او با عنوان «حاجی ترانسفر» نام بردهاند. عسگراولادی اهل تهران است و چه کسی است که او را نشناسد. براساس روایتی معتبر و مستند پیرمرد خوشقلب در جریان نگرانی بخش خصوصی از واگذاری نمایشگاه بینالمللی تهران با آن وسعت در آن نقطه اعیاننشین تهران در جمع هیات نمایندگان اتاق چنین گفته بود: «جناب رئیس (آل اسحاق) اگر اجازه میدهید، بنده به عنوان یک کاسب جزء همین حالا چک خرید نمایشگاه را بکشم.» از اعضای به نام مؤتلفه، رئیس اتاق مشترک ایران و چین، دارنده شرکت بزرگ «حساس» که در عرصه صادرات خشکبار و به خصوص پسته ایران در سطح جهان صاحب نام است. تابستان سال گذشته هم گفته شد دو بانک چینی را خریده، البته بعدا متذکر شد که کل بانکها را نخریده، بلکه سهام آنها را خریداری کرده است. چندین سال قبل، مجله آمریکایی فوربس که یک نشریه معتبر اقتصادی و مالی است و همواره وضع مالی شرکتهای بزرگ و افراد ثروتمند جهان را دنبال و در باره آنها گزارش تهیه میکند داراییهای او را به تخمین یکی از بانکداران ایرانی چهارصد میلیون دلار برآورد کرده بود. والبته فراموش نباید کرد که در یکی از همایشهای صادراتی، یک نفر گفت آقای عسگراولادی ۱۳۰میلیون صادرات دارد که او تکذیب کرد وگفت: «به ۱۰۰میلیون دلار نمیرسد.»
یک لیوان شیر
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.
پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی
زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید:
خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد
اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست
شاید شما دوست داشته باشید بدونید که اسمتون چندمین اسم معروف در دنیاست ،
چند نفر در آمریکا هم اسم شما هستند ،
چه نسبتی از مردم دنیا با شما هم اسم هستند ،
شکل اسمتون با حروف بریل ، کد مورس و زبان بارکد به چه صورت است
و یا اینکه بدانید آیا اسم شما به عنوان نام معروف تره یا نام خانوادگی !
چرا خدا مردها را آفريد

چرا خدا مردها را آفرید ؟
1. هدف خاصی نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمایشی بود
4. اصلا کار خدا نبود
چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1. از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند
2. مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3. وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4. حالا چه عجله ایه؟
اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1. چیز خاصی نمی آفرید
2.. پیراشکی
3.. خروس دریایی
4.. فضای خالی
اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1. مگه قراره اتفاقی بیافته
2. خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3. اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4. یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر
چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1. چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2. هر وقت مامانشون بگه
3. چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4. یک روز از همین روزا !
مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1. در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند
2... جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3. بستگی تام و تمام به میزان تستسترون دارد.
4. رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.
مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1. فنر با ثابت بالا
2. پارچه استرچ
3. یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4. کش تیرو کمان
مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1. هر شب
2. هر وقت که خدا بخواد
3. هر وقت تستسترون بگه
4. سایکل تایم خاصی ندارند
مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1. اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2. تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3. به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4. می رن کلاس آمادگی جسمانی!!
وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1. چیزی نمی گن چون وقت عمله
2. وقت نمی کنن چیزی بگن
3. اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4. در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن
مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1. با دست
2. با تور
3. با چنگول
4. با زبون
معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1... هر که پیش آمد خوش آمد
2. به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3. ده بیست سی چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر بچه نفهم دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد
فوتبال در بهشت
دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى سعید و محسن، دوستان بسیار قدیمى بودند.
هنگامى که محسن در بستر مرگ بود، سعید هر روز به دیدار او می رفت.
یک روز سعید گفت:
محسن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد یا نه؟
محسن گفت: سعید جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.
چند روز بعد محسن از دنیا رفت.
یک شب، نیمه هاى شب، سعید با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: سعید، سعید …
سعید گفت: کیه؟
- منم، محسن.
- تو محسن نیستى، محسن مرده!
- باور کن من خود محسنم …
- تو الان کجایی؟
محسن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.
سعید گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
محسن گفت: اول این که در بهشت هم فوتبال برقرار است.
و از آن بهتر اینکه تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده اند نیز اینجا هستند.
حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر اینکه همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست و از همه بهتر این که می توانیم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمی شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی بیند.
سعید گفت: عالیه! حتى خوابش را هم نمی دیدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟
محسن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو رو هم توى تیم گذاشته!
آدمخواران
پنج آدمخوار به عنوان کارمند در یک اداره استخدام شدند
هنگام مراسم خوشامدگویی رئیس اداره گفت: "شما همه جزو تیم ما هستید. شما اینجا حقوق خوبی می گیرید و می توانید به غذاخوری شرکت رفته و هر مقدار غذا که دوست داشتید بخورید. بنابراین فکر خوردن کارکنان دیگر را از سر خود بیرون کنید."
آدمخوارها قول دادند که با کارکنان اداره کاری نداشته باشند.
چهار هفته بعد رئیس اداره به آنها سر زد و گفت: "می دانم که شما خیلی سخت کار می کنید. من از همه شما راضی هستم. امّا یکی از نظافت چی های ما ناپدید شده است. کسی از شما می داند که چه اتفاقی برای او افتاده است؟"
آدمخوارها اظهار بی اطلاعی کردند.
بعد از اینکه رئیس اداره رفت، رهبر آدمخوارها از بقیه پرسید: "کدوم یک از شما نادونا اون نظافت چی رو خورده؟"
یکی از آدمخوارها با اکراه دستش را بالا برد.
رهبر آدمخوارها گفت: "ای احمق! طی این چهار هفته ما مدیران، مسئولان و مدیران پروژه ها را خوردیم و هیچ کس چیزی نفهمید و حالا تو اون آقا را خوردی و رئیس متوجه شد؟!
از این به بعد لطفاً افرادی را که کار می کنند نخورید.
گدا و استراتژی
بینوایی هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی از طلا بود و دیگری از نقره. اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد!
داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا و نقره به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب می کرد، مردم او را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه او را آن طور دست می انداختند، ناراحت شد. او را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند.
گدا پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم!
شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام!
بدان که اگر کاری می کنی که هوشمندانه است، هیچ اشکالی ندارد که مردم تو را احمق پندارند!
جامعه شناسی کودک

آلیسون جیمز ، کریس جنکس و آلن پروت ، 1385، جامعه شناسی دوران کودکی (نظریه پردازی درباره ی دوران کودکی )، ترجمه ی علیرضا کرمانی و علیرضا ابراهیم آبادی ، تهران : نشر ثالث .
دوران کودکی مفهومی اساساً تاریخی است ، اما برداشت امروزی از این مفهوم به مثابه ی یک مقطع زمانی که
آدمی طی می کند تا از کودکی بیولوژیک به عضوی اجتماعی تبدیل شود ، برداشتی کم سابقه و مدرن است .
در دهه ی اخیر علم جامعه شناسی ، توجه روزافزونی به این مسأله داشته است و به آن به عنوان موضوعی مستقل و جدای از زیرمجموعه بودن آن در قالب موضوعات دیگر چون خانواده و یا تعلیم و تربیت می نگرد و بررسی آن می پردازد ، تا جایی که در این راستا به مطالعات کیفی و عمیق انسان شناسانه نیز نیازمند است .
"جامعه شناسی دوران کودکی"، کتابی است در توضیح مفهوم " دوران کودکی " که از خلال متون اجتماعی و تاریخی احاطه کننده ی این مفهوم و نظریات جامعه شناسی و ارائه ی مدل هایی مرتبط ، به بررسی آن می پردازد .
این کتاب در قالب سه بخش کلی است :
1. تصویر پردازی دوران کودکی ( فصل 1 :کودک پیش جامعه شناختی، فصل 2 : کودک جامعه شناختی )
2. موقعیت یابی دوران کودکی ( فصل 3: دوران کودکی در فضای اجتماعی، فصل 4: انتقالی بودن دوران کودکی، فصل 5: آیا بازی جزئی از فرهنگ دوران کودکی است؟، فصل 6: کودکان کارگر، فصل 7: دوران کودکی یا دوران های کودکی، فصل 8: جسم و دوران کودکی، فصل 9 : روش شناسی پژوهش درباره ی دوران کودکی )
3. نظریه پردازی دوران کودکی (فصل 10 : نظریه پردازی دوران کودکی)
خواندن این کتاب را به علاقمندان و پژوهشگران حوزه ی کودک توصیه می کنیم .
منبع : http://anthropology.ir
رابطه اخلاق و فرهنگ جیست؟

اخلاق در هر جامعه ای به مجموعه ای از فرایندها، باورها، ارزش ها و کنش های اجتماعی اطلاق می شود که بتوانند از خلال فرایند آموزش غیر رسمی (تربیت) و رسمی (آموزش مدرسه ای) به افراد منتقل شده و آنها را برای مشارکت و جای گرفتن در جامعه به مثابه یک عنصر سازگار و همراه با دیگران و نه مخرب و ضد دیگران، آماده کند.
از این لحاظ هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که در آن شکلی از اخلاق وجود نداشته باشد. با وجود این تقریبا به جز گروهی از مشترکات اخلاقی که رقم آنها به دلیل فرایند جهانی شدن رو به افزایش است، جوامع و فرهنگ های گوناگون نه تنها هر کدام قواعد و ضوابط و روندها و کنش های اخلاقی و ضد اخلاقی متفاوتی دارند ، بلکه اخلاق در هر یک از این فرهنگ ها نیز بنا بر اینکه در چه حوزه کاری، در چه قشر اجتماعی، چه جنسیت و سن و موقعیت بیولوژیک و در چه حدی از سرمایه های اقتصادی و فرهنگی قرار داشته باشیم، متفاوت است. تلاش برای یک دست کردن و ایجاد یک اخلاق عمومی کاملا یکپارچه شده نیز در هیچ جامعه ای تاکنون موفق نبوده و عملا به فروپاشی اخلاقی منجر شده است، هر چند این بدان معنا نیست که جامعه و فرهنگ بتوانند بدون گروهی از محورهای اخلاقی مشترک به حیات خود ادامه دهند. نظام ارزش های اجتماعی که در همین ستون پیشتر از آن سخن گفته ایم به همین کار می آید.
با توجه به آنچه گفته شد، بدون شک انتظار می رود که فرهنگ یکی از پایه های اساسی و مهمی باشد که اخلاق هر جامعه چه در قالب عمومی آن و چه در قالب های گروهی و اقلیتی بر آن تکیه بزند. اما همین جا نخستین ملاحظه ای بدان اشاره کردیم مطرح می شود یعنی اینکه به دلیل متکثر بودن اخلاق در سطح جوامع مختلف و در سطح هر جامعه، فرهنگ ها نیز نمی توانند به شکل یکسانی با اخلاق انطباق داشته باشند. هر نظام اخلاقی می توان از منابع فرهنگی متعددی برای ساختن و باز ساختن خود استفاده کند، اما اینکه بتوان میان اخلاق و فرهنگ یک هم پوشانی کامل به وجود آورد، امری تقریبا محال است که همانگونه که گفتیم بیشتر به مثابه عملی ضد اخلاقی و مخرب عمل می کند تا عملی اخلاقی.
در اینجا پرسش کاملا مشروعی نیز می تواند مطرح شود و آن رابطه دین و اخلاق است و اینکه به دلیل وجود دین، تکلیف اخلاق نیز روشن است و هر دینی اخلاق خود را نیز ایجاد می کند. در این جای شکی نیست، اما باید توجه داشت که دین یک نظام کلان اجتماعی – اعتقادی است که به شدت تفسیر پذیر است و به همین دلیل نیز ما تقریبا هیچ دین بزرگ و حتی ادیان کوچکتری را نمی شناسیم که در طول تاریخ خود به ایجاد ده ها و بلکه صدها مذهب گوناگون نیانجامیده باشد. آنچه به مسائل فقهی در معنای ریشه ای این کلمه بر می گردد، دقیقا به نوعی اخلاق در سبک زندگی استناد می کند که پدیده ای فرهنگی است و بنا براینکه فرد مومن چگونه و از خلال کدام فرایندها و با کدام سرمایه های اجتاعی، از اخلاق دینی تفسیر کند او را در طیفی گاه بسیار گسترده از کنش های اخلاقی – اجتماعی قرار می دهد. برای نمونه، در سیستم مسیحی، میان سبک زندگی لاتین (بر خاسته از مذهب کاتولیک) ، سبک زندگی اسلاو (برخاسته از مذهب ارتدوکس) و سبک زندگی پروتستان( برخاسته از مذاهب لوتری و کالونی) که به ترتیب در اروپای جنوبی، اروپای شرقی و اروپای غربی دیده می شوند، برغم آنکه هر سه متعلق به مسیحیت هستند و هر سه در اروپا قرار دارند، تفاوت های بی شماری وجود دارد.
از این رو باید تاکید کرد که اخلاق و فرهنگ رابطه ای چرخه ای با یکدیگر داشته و یکدیگر را تقویت و یا سبب فروپاشی یکدیگر می شوند، اما این رابطه در عین حال بسیار انعطاف آمیز است. اخلاق و فرهنگ باید با یکدیگر رابطه ای از همسازی داشته باشند و نه رابطه ای آمرانه. جهت آمریت در هر سویی قرار بگیرد مخرب است. اگر در جامعه ای اخلاق بر آن باشد که تمام ضوابط اخلاقی ، برای مثال در حوزه های خلاقیت هنری و ادبی را تعیین کند، آن جامعه بدون شک نه فقط دچار فروپاشی فرهنگی و هنری بلکه همچنین دچار فروپاشی اخلاقی خواهد شد، برعکس ، اگر در جامعه فرهنگ و از جمله خلاقیت های هنری و ادبی خواسته باشند به هر شکل و در هر قالب و زمان و مکانی با تکیه بر اصل آفرینش فرهنگی، اخلاق را نادیده بگیرند، بی شک با واکنش شدید اجتماعی ای روبرو خواهد شد که نه تنها به بازتولید گسترده اخلاق نفی شده منجر خواهد شد، بلکه خود آن آفرینش و خلاقیت های هنری و ادبی را نیز تا حد نابودی پیش خواهد برد و شرایط بازگشت آنها را شاید برای مدتهایی طولانی غیر ممکن می کند.
بدین ترتیب ، یافتن رابطه ای منطقی و متعادل میان اخلاق و فرهنگ، یکی از مهم ترین وظایفی است که بر دوش روشنفکران و نخبگان اجتماعی سنگینی می کند ، چه برای کسانی که بیشتر نماینده اخلاق در جامعه خود هستند و چه برای کسانی که در سویه فرهنگ قرار می گیرند. اشتباه در این زمینه عموما پی آمدهای بسیار سخت و دراز مدتی را به همراه دارد. بنابراین توصیه ای که می توان به عنوان متخصص اجتماعی در این زمینه کرد آن است که از هر گونه رویکرد رادیکال وتندروانه در یک جهت یا در جهت معکوس پرهیز کرده و به خصوص از به کار بردن اراده های فردی یا جمعی با استفاده از ابزارهای آمرانه پرهیز کرد. این نکته شاید بیش از همه موارد دیگر اهمیت داشته باشد، زیرا اراده معطوف به قدرت، تقریبا همیشه از امکان دستکاری و خود دستکاری بسیار بالایی برخوردار است و به دلیل کارایی کوتاه مدتش (بر خلاف عدم کارایی دراز مدتش) همواره برای کنشگران اجتماعی جذاب و وسوسه برانگیز می نماید و اخلاق نیز زمینه ای است که به دلیل درگیر بودنش با سیک زندگی و زندگی روزمره همه کنشگران اجتماعی در صورت عدم مدیریت مناسب می تواند به شدیدترین آسیب های اجتماعی دامن بزند.
منبع : http://anthropology.ir
شخصیت شناسی با چند سوال کوتاه

به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید:
۱ ) دریا را با کدام یک از ویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی تیره، شفاف، سبز، گل آلود
۲ ) کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث
۳ ) فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در ۵ قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر
۴ ) این رنگ ها را به ترتیب اولویتی که برایتان دارند، بگویید.
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید
۵ ) دوست دارید در کدام قسمت کوه باشید؟
۶ ) در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید
۷) طوفانی در راه است، کدامیک را انتخاب می کنید؟
یک اسب یا یک خانه
پاسخ ها
۱ ) آبی تیره: شخصیت پیچیده.
سبز: آسان گیر و بی خیال.
شفاف: به سادگی قابل درک.
گل آلود: آشفته و سردرگم.
۲ ) دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرای و خود محور.
مثلث: یک دنده و لجباز. (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد)
۳ ) بله: شما آدم فرصت طلبی هستید.
خیر: آدم فرصت طلبی نیستید.
۴ ) این سئوال، اولویت های شما در زندگی را مشخص می کند.
آبی: دوستان و روابط.
سبز: شغل و حرفه.
قرمز: شهوت و دلبستگی.
سیاه: مرگ، سفید: ازدواج.
۵ ) میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد.
۶ ) قهوه ای: فروتن و خاکی.
سیاه: غیرقابل پیش بینی و سرکش و هیجان انگیز.
سفید: برتر و مغرور و تاثیرگذار.
۷ ) این سئوال، الویت های شما به هنگام مشکلات را تعیین می کند.
اسب: همسر، خانه: فرزندان.
منبع : زن روز
کانت
![]()
ايمانوئل کانت (به آلمانی: Immanuel Kant) (۲۲ آوریل ۱۷۲۴ - ۱۲ فوریه ۱۸۰۴) فیلسوف آلمانی و از مهمترین فیلسوفان سدههای جدید اروپا بود.
او در کونیگسبرگ در خانوادهای مسیحی از مذهب پرهیزکاران لوتری[۱] زاده شد. خانوادهٔ او ۹ فرزند داشتند و او فرزند چهارم آنان بود. در ۸ سالگی به اصرار پدر به دست کشیشی به مدرسه کونیگسبرگ رفت. او تا دانشگاه در این مدرسه سخت و خشک مذهبی درس خواند. او بعد از چند سال تدریس خصوصی به دانشگاه رفت و شروع به سخنرانیهای متعدد نمود. در این سالها کتابهایی در زمینه ریاضیات و دینامیک نوشت و منتشر کرد. پس از انتشار کتابهایی در زمینه کیهانشناسی به فلسفه روی آورد.
وی در ۱۲ فوریه ۱۸۰۴ میلادی درگذشت. در مراسم تشییع جنازه او، مردم از شهرهای مختلف آلمان گرد آمدند تا به استادی بزرگ ادای دین نمایند.
کانت در زندگی نظمی استثنایی داشت. او هر کارش را در ساعتی مخصوص به خود انجام میداد و ذرهای از آن تخلف نمیکرد. بین مردم شهرش این جمله رایج بود که: میتوانید ساعتتان را با کارهای کانت تنظیم کنید. او هیچ گاه ازدواج نکرد و به مسافرتی هم نرفت. وظایفش به عنوان مدرس دانشگاه ایجاب میکرد که همه بخشهای فلسفه را درس دهد و سالهای متمادی توان فکری خود را مصروف تدریس، انتشار کتابهای مختلف و مقالات کرد. وی از هیوم و لایبنیتز تأثیر پذیری زیادی داشت و بر فلاسفه بعد از خود مانند هگل، و کلٌ جریان ایدهآلیسم آلمانی نیز تأثیر زیادی بر جای گذاشت.
فلسفه کانت
کانت نوعی نگاه متعادل و بینابینی یا سنتزی در برخورد با دو مشرب مسلط آن زمان، یعنی فلسفه قاره و فلسفه انگلستان در پیش گرفت و همین نگاه به وی امکان داد تا به دور از حب و بغضهای رایج در میان پیروان این دو مشرب امکان تلفیق و ترکیب آنها را فراهم سازد و سنتز یا برابر نهاد دیگری ارایه کند که نام او را در عرصهٔ نظام فلسفی جهان و فلسفه کلاسیک آلمان به اوج افتخار برساند. یکی از میراثهای اساسی به جای مانده از دستگاه فکری و تحلیلی کانت مبادرت به فراهم ساختن بستر نقد به عنوان یکی از بسترهای چالش برانگیز در عرصهٔ فلسفهٔ مدرن اروپاست. او این بستر را با تدوین سه اثر مهم که بعدها به صورت کلاسیکهای فلسفهٔ مدرن و ایدهآلیسم آلمانی درآمدند پی میگیرد؛ یعنی در قالب نقد عقل محض و دوم نقد عقل عملی و سوم نقد قوه حکم یا نقد داوری. به این ترتیب، وی با ترکیب این دو مشرب روند تکامل فلسفه را متحول ساخت و مسیر آن را دگرگون کرد. در این راه او دو حرکت یا گام اساسی را در پیش گرفت.
-
با تاکید بر قوت و توانمندی این ادعای تجربهگرایی که تجربهٔ حسی تنها منبع شناخت و منشا تمام آرا و اندیشههای انسان به شمار میرود ولی نتیجهگیری بدبینانهٔ آن را قبول نداشت که نمیتوان این آرا و اندیشهها را توجیه نمود و علت یا عللی برای آنها اقامه کرد.
-
از سوی دیگر، این ادعای عقلگرایی را نیز قبول نداشت که حقایق واقع دربارهٔ مسالهٔ وجود یا عدم پدیدهها و اشیا تنها به مدد عقل قابل شناسایی است. میتوان حرکت کانت را خروج عقلگرایی و ایدهآلیسم از بنبستهای کور آن دانست.
این تدوینها و نظرات را در نخستین نقد خود یعنی نقد عقل محض آورده است که در سال ۱۷۸۱ به رشتهٔ تحریر در آمد. در کتاب نقد عقل عملی نیز که در ۱۷۸۸ تالیف شد به تحقیق در خصوص مابعدالطبیعه یعنی شناخت مسایلی چون وجود خدا، جاودانه بودن روح، جبر و اختیار انسان ضرورت آزادی و نظایر آنها پرداخته است. نقد سوم نقد قوه حکم یا داوری است که آن را نقد زیبایی شناسی ترجمه کردهاند. مفاهیم محور کانت در نقد سوم دو مؤلفه اساسی یعنی هدف یا غایت و غایتمندی یا هدفمندی، جزو مقولاتی است که کانت ضمن طرح آنها معتقد است که در هر تبیین علمی میتوان از این دو مفهوم، مفهوم نخست یعنی غایت یا هدف را سراغ گرفت. در حالی که، در این قبیل تحقیقهای علمی چیزی به نام غایتمندی به معنای منظومهای دال بر وجود یک سری ارزشها و هنجارهای اخلاقی به چشم نمیخورد. کانت غایتمندی را بدون غایت قبول دارد. وی زیبایی را شکلی از غایتمندی میداند؛ البته زمانی که مستقل از ارایهٔ یک غایت فهم و دریافت شود. به اعتقاد کانت قضاوت یا داوری نوعی ملکه و قوهٔ استعداد عمومی است و همهٔ افراد در معرض یا در محدودهٔ آن قرار دارند و طبعاً کم و بیش تحت تأثیر آن هستند یا از آن برخوردارند اما داوری بر خلاف تصور رایج تنها قدرت تمیز یا انتخاب نیست بلکه از طریق هماهنگسازی و ایجاد اعتدال یعنی ایجاد امر زیبا و یا از طریق کنار گذاشتن و محو یا فرا رفتن (امر والا) میتوان مفهوم داوری را ارتقا بخشید. از سوی دیگر بخش اصلی تلاش کانت در این کتاب ( نقد قوهٔ داوری) آن است تا شکلی بسیار زیبا و عالی از احساس را در قضاوت زیباشناختی پیدا کند که به گونهای ماتقدم و پیشینی تجربهٔ لذت و رنج را تعیین نماید. این تجربه حاکی از هماهنگی (امر زیبا) یا محو و از بین رفتن (امر والا)ای است که هر گونه نقد و داوری مستلزم آن است.
فلسفه آزادی از نظر کانت
آزادی به مفهوم کانتی آن، مادامی که با آزادی هر فرد دیگر، بتواند در چارچوب یک قانون عمومی برقرار باشد، تنها حق اولیهای است که به هر انسانی به دلیل انسان بودنش تعلق دارد. کانت همهٔ دیگر اصلهای حقوق بشری مانند برابری و استقلال انسان را از همین اصل بنیادین آزادی مشتق میکند. کانت در فلسفهٔ سیاسی خود، نه تنها آخرین پیوندهای میان اندیشهٔ سیاسی دوران جدید و دورانهای پیش از آن را بطور قطعی میگسلد، بلکه فراتر از آن، مفهوم «حق طبیعی» عصر روشنگری را به گونهای پیگیر رادیکالیزه میکند.
منبع : ویکی چدیا
شهر سرد ---- ا.بامداد

صحرا آماده روشن بود
و شب، از سماجت و اصرار خويش دست مي كشيد
من خود، گرده هاي دشت را بر ارابه ئي توفاني در نور ديدم:
اين نگاه سياه آزرمند آنان بود - تنها، تنها - كه از روشنائي صحرا
[ جلوه گرفت
و در آن هنگام كه خورشيد، عبوس و شكسته دل از دشت مي گذشت،
آسمان ناگزير را به ظلمتي جاودانه نفرين كرد.
بادي خشمناك، دو لنگه در را بر هم كوفت
و زني در انتظار شوي خويش، هراسان از جا برخاست.
چراغ، از نفس بويناك باد فرو مرد
و زن، شرب سياهي بر گيسوان پريش خويش افكند.
ما ديگر به جانب شهر تاريك باز نمي گرديم
و من همه جهان را در پيراهن روشن تو خلاصه مي كنم.
مدیران چگونه می اندیشند؟

در دنیای امروز، مدیریت منبعهای انسانی، یک هنر و تخصص ویژه میباشد. افرادی که چنین هنر و تخصصی دارند، با آرامشی عمیق به هدفهای مدیریتی خود نائل میشوند. مدیران موفق، اندیشههای متعالی دارند و بر مبنای یک نظام ارزشی مثبت در مسیر تعالی سازمانی و فردی، گام برمیدارند. آنان هر روز با فکری تازه و ناب در عرصهٔ مدیریت پا میگذارند و از فرصتها و امکانات بهنحوی شایسته استفاده میکنند. ناملایمتهای مسیر مدیریتی، آنان را ناامید نمیکند و هر مسئلهای را فرصتی برای رشد قابلیتهای فردی و سازمانی خود میدانند. مدیران اندیشمند و موفق، با روحیهای عالی، فرصتهای بهبود را شناسائی و بر مبنای یک برنامهٔ مدون، اصلاحات لازم را انجام میدهند.
اصلیترین شاخصها و ویژگیهائی که مدیران موفق دارند، به شرح زیر میباشد:
۱) نگرش و باورهای مثبت:
مدیرانی که با نگرش و باورهای مثبت، موضوعها و مسائل را مینگرند، بهترین راهکارها و انتخابها را خواهند داشت. قانون زندگی، قانون باورهاست. هرکس به میزان باورهای مثبت، به موفقیت میرسد. باورهای یک مدیر، اندیشهها و تصمیمهایش را میسازند و مسیر حرکتی او را مشخص مینمایند. ذهن انسان، اینگونه طراحی شده است که به هر چیزی که فکر کند، به طرفش کشیده میشود و در نهایت، آن را بهدست میآورد؛ حتی اگر آن چیز را دوست نداشته باشد.
مدیران موفق، با باورها و نگرشهای مثبت به موضوعها، نگاه میکنند و چون یکی از اصلیترین باورهایشان، ”باور توانستن“ است، پس در هر عرصهای که وارد میشوند، با ذهنیتی مثبت، فعالیتهای خود را انجام میدهند.
براساس آخرین تحقیقهای علمی، تعداد سلولهای مغز یک انسان، ۱۰۰ بیلیون میباشد که انسانها فقط از ۲ درصد توانائیهای این سلولهای استفاده میکنند.
مدیران پویا و اندیشمند، با خلاقیت، ابتکار و با پشتوانهٔ باورها و نگرشهای مثبت، از قدرت و توان مغزی خویش بهطور مطلوبتری استفاده مینمایند.
۲) استفادە مناسب و صحیح از توان افراد:
یک مدیر موفق، قابلیتها و توان افراد زیرمجموعهٔ خود را شناسائی و برمبنای آن، مسئولیتها را تفویض مینماید. ممکن است در یک مجموعه، توان و انرژی بسیار بالائی وجود داشته باشد، اما بهدلیل عدم استفادهٔ صحیح، نتیجهٔ عکس، حاصل شود. یک رود بسیار پرآب را در نظر بگیرید؛ اگر برای هدایت و کنترل درست آن، برنامهای نباشد، از آن نعمت عظیم خداوندی، استفادهٔ درستی نمیشود و بیهوده هدر میرود. اما اگر جلوی آن، سدی بسته شود و بهطور صحیحی بهکار گرفته شود، نتیجههای بسیار ارزشمند و باورنکردنی ایجاد میشود.
یک مدیر توانمند و لایق بهطور دقیق، روحیهها و قابلیتهای کارمندان خویش را میشناسد و با کمال اطمینان و اعتقاد، فعالیتهای آنان را حمایت، تشویق و در زمانهای ضروری، پیشنهادهای اصلاحی را اعلام مینماید.
۳) محبوبیت اجتماعی:
انسانهائی که دارای محبوبیت اجتماعی هستند، میتوانند مدیران موفقی نیز باشند. محبوبیت، کلام و رفتار انسان را جذاب و دلنشین میکند. مدیرانی که کارمندانشان، آنان را از صمیم قلب دوست دارند، در کارهایشان موفقتر هستند؛ آنان با حسن رفتارشان در دلهای اطرافیان خود نفوذ میکنند و دیگران نیز با عشق، به آنان خدمات ارائه مینمایند.
یک مدیر شایسته میبایست همواره با خوشروئی و صداقت، بر قلب کارمندان خود، مدیریت و آنان را با خود همراه میکند.
رمز و راز محبوبشدن یک مدیر، خیلی پیچیده، نیست؛ فقط میبایست صادقانه به هر آنچه که میگوید، عمل کند و با کارمندانش، ارتباطی صمیمی برقرار نماید؛ آنان را دوست بدارد و همیشه نگاهی مهربانانه به آنان داشته باشد و کلمهها و جملههای مثبت و پرانرژی را در ارتباط با آنان بهکار ببرد.
۴) مشارکت همه برای ساختن:
استاد بزرگی همیشه در برخورد با مسائل پیچیده، این جمله را زمزمه میکرد:
”یا راهی خواهیم یافت، یا راهی خواهیم ساخت“ اما یافتن و یا ساختن یک راه مطمئن، بهطور لزوم نباید توسط خودمان انجام شود. یک مدیر موفق، با باز کردن مسیرهای مشارکت کارمندانش و با نقش دادن به آنان، از فکرها و اندیشههایشان استفاده مینماید و علاوه بر اینکه خودباوری و تکریم را در کارمندانش ایجاد میکند، بهترین مسیرها را نیز از ذهن کارمندانش، برای حل مسائل کاری پیدا میکند. یک مدیر شایسته و فهیم، فقط از مشارکت کارکنان حرف نمیزند، بلکه در عمل، به آراء و نظرهای آنان احترام میگذارد و برای برترین پیشنهادها، بهترین پاداشها را در نظر میگیرد. کارمندان او با اعتماد بهنفس و خودباوری عالی، نظرها و پیشنهادهای خود را مطرح مینمایند؛ چرا که میدانند برای نظرهایشان، ارزش قائل میشود و آنان بهواسطهٔ نظرها و پیشنهادهایشان، تکریم میشوند. مطمئنترین راه تصمیمگیری، شرکت دادن فکرها و اندیشههای افراد مختلف میباشد که با بررسی نقطهنظرهایشان، موضوع از زاویههای مختلف، بررسی و بهترین تصمیم اتخاذ میگردد و آن مدیر، همیشه آرام و مطمئن است که بهترین مسیر را پیموده است.
۵) ارتقاء توان تخصصی خود و دیگران:
مدیرانی که اندیشههای متعالی و بلندی داشته باشند، هر روز دغدغهٔ یادگرفتن و یاددادن دارند. آنان بهخوبی میدانند که در دنیای رقابتی امروز، سازمانها و مدیرانی که دارای توان تخصصی و اجتماعی بالاتری میباشند، برندهٔ میدان رقابت هستند. آنان با خودارزیابی مستمر، نقاط ضعف و قوت خود را شناسائی و سعی میکنند با برنامههای بهبود، اشکالهای خود را اصلاح نمایند و با یک برنامهٔ پیشرفت مدون، توان علمی و تخصصی خود و کارمندانشان را افزایش میدهند. مدیران موفق، بهخوبی میدانند که آموزش، سرمایهگذاری است. که بههیچوجه ضرر ندارد؛ پس با نگاهی سعادتمندانه و اندیشمندانه برای رشد و تعالی خود و کارمندانشان، فرصتهای یادگیری ایجاد میکنند و ”هر روز بهتر از دیروز شدن“ را شعار ثابت خود قرار میدهند. مدیرانی که اشراف تخصصی خوبی بر محیط کار خود داشته باشند، برای کارمندانشان اعتماد میسازند و آنان در کارهایشان موفق و پیروز میشوند.
به امید روزی که هر یک از جوانان ایرانی، با خودباوری و کشف استعدادهای درونشان، بتوانند مجموعههای بزرگ علمی و صنعتی این کشور پهناور را به زیبائی، مدیریت نمایند.
منبع: زن روز
درس: مردم شناسی
مردم شناسی استاد : حبیبی پنج شنبه 6/5/1390
درس : جمع آوری و پردازش اطلاعات
استاد حبیبی جلسه دوم چهارشنبه 5/5/1390
درس : روش تحقیق
5/5/90 چهارشنبه روش تحقیق استاد حبیبی ساعت : 14:10
فروش «ورود آقايان ممنوع» در تهران از مرز دو ميليارد تومان گذشت

سینمای ما- فروش «ورود آقايان ممنوع» در تهران از مرز دو ميليارد تومان گذشت. علي سرتيپي پخش كننده اين فيلم با اعلام اين خبر گفت: اين فيلم چهارشنبه 44 و پنجشنبه 68 ميليون تومان فروخته و براي اولين بار شاهد فيلمي هستيم كه هفته هفتم اكرانش بيشتر از هفتههاي ديگرش فروش داشته است.
وي مجموع فروش «ورود آقايان ممنوع» در تهران را دو ميليارد و پنجاه ميليون تومان و شهرستانها را يك ميليارد و دويست ميليون تومان اعلام كرد.
منبع : سینمای ما
گروه موسیقی کارمکارها

|
گروه موسیقی کارمکارها در سال 1344 برای نخستین بار در سنندج به عنوان گروهی خانوادگی به سرپرستی استاد حسن کامکار تشکیل شد . | |
|
|
گروه موسیقی کارمکارها در سال 1344 برای نخستین بار در سنندج به عنوان گروهی خانوادگی به سرپرستی استاد حسن کامکار ( ویلن ) و عضویت هوشنگ ( آکاردئون ) , بیژن ( خواننده ) , پشنگ ( سنتور ) , قشنگ ( خواننده و ویلن ) و ارژنگ ( تنبک ) تشکیل شد و برنامه های متعددی را در باشگاه افسران , مدارس و تالارهای شهر سنندج اجرا کردند. کامکارها اولین تمرینات خود را شب ها در کنار حوض کوچک حیاط منزل شان انجام می دادند. با بزرگ شدن فرزندان , به تدریج این گروه موسیقی متکامل تر شد , از نظر آنسامبل انسجام بیشتری پیدا کرده و در سال 1348 با اعضای خود , هوشنگ ( ویلن ) , بیژن ( تار و خواننده ) , پشنگ ( سنتور ) , قشنگ ( خواننده ) , ارژنگ ( تمبک ) , ارسلان ( عود ) و اردشیر ( کمانچه ) کنسرت هایی را به صورت رسمی در برخی از شهرهای کردستان و همچنین شهر ارومیه برگزار کرد.
بعد از سال 1350 برهی از افراد خانواده از جمله هوشنگ , بیژن , پشنگ و ارسلان برای فراگیری موسیقی آکادمیک به تهران آمده و در دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل مشغول شدند . ( ارزنگ در آن دوره در رشته نقاشی تحصیل می کرد ) . پس از چندی کامکارها به اتفاق محمدرضا لطفی , حسین علیزاده , پرویز مشکاتیان و تنی چند از دیگر هنرمندان , گروه های شیدا عارف را تشکیل دادند . این دو گروه کنسرت های موفقیت آمیزی را با خوانندگی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری به اجرا گذاشته و آثاری را ارائه کردند که بی تردید از جمله آثار به یاد ماندنی موسیقی ستنی ایران به شمار می آیند .
اولین کنسرت های رسمی این خانواده با نام « گروه کامکارها » در اوایل دوران پس از انقلاب در مجموعه آزادی و تالار وحدت اجرا شد که در برگیرنده سه قسمت : موسیقی فارسی , تکنوازی سنتور اردوان و موسیقی کردی بود . در سال 1368 امید لطفی , فرزند قشنگ و محمدرضا لطفی , به گروه پیوست و نوازندگی تار گروه را به عهده گرفت .کامکارها در کنسرت های اخیرشان برخی از استعدادهای جوان را نیز در کنار خود جای داده اند.این گروه کنسرت های متعددی در داخل و خارج از کشور اجرا نموده و در اکثر فستیوال های بزرگ موسیقی جهانی از جمله WOMAD به مدیریت پیتر گابریل , سامراستیج ( نیویورک ) و اکثر تالارهای بزرگ و مهم اروپا و آمریکا همواره حضوری قدرتمندانه و تحسین برانگیز داشته است .
منبع : سیمرغ
قضاوت

زن ومردجوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روزبعدضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که
همسایهاش درحال آویزان کردن رخت های شسته است و گفت : لباسها چندان تمیز نیست.
انگار نمیداند چطور لباس بشوید.احتمالا باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.همسرش نگاهی کرد
اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد،
زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بندرخت
تعجب کردوبه همسرش گفت: “یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی
درست لباس شستن را یادش داده..”مرد پاسخ داد:
من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!
زندگی هم همینطور است.وقتی که رفتار دیگران رامشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت
پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی،بد نیست توجه کنیم
به اینکه خوددر آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را
داریم که به جای قضاوت کردن فردی که میبینیم، در پی دیدن جنبههای مثبت او باشیم .
آرایشگاه زنانه
در آرایشگاه های مردانه، كسی حوصله انتظار كشیدن ندارد. مشتری ها زیاد به اینكه چه كسی سرشان را می زند، اهمیت نمی دهند. همه دوست دارند زودتر كارشان تمام شود تا بروند و به زندگی شان برسند و… اما همین بودن و ماندن در آرایشگاه برای خیلی از خانم ها، خود زندگی است! شاید هم آنجا خوش می گذرد.
آنجا ولوله ای برپاست كه قدیم ها می گفتند: مثل حمام زنانه، اما حالا كه اجتماع زنان موهبت حمام های عمومی را از دست داده، آرایشگاه ها را پاتوق كرده. آنجا مكانی ست برای دید و بازدید، دم به دقیقه یكی یا گروهی وارد می شوند و دیده بوسی آغاز می شود. مانتوها و چادرها آویخته می شود تا شوی غیررسمی لباس و قمپزهای خفن شروع شود. بعد بازار اخبار تازه و بازگویی شایعات، داغ می شود. بعد درد دل و گاهی هم اشك و هق هق. اما بیشتر صدای خنده است كه گوش فلك را كر می كند. یك آرایشگر زن كه چند سالی است وارد این كار شده. توضیح می دهد: نخواهیم هم مجبوریم داستان زندگی همه مشتریان را بدانیم. می آیند درد دل می كنند، از زندگی شان تعریف می كنند، از شوهرشان، بچه هایشان. راستش اینجور جاها، خانم ها از همدیگر چیز یاد می گیرند. مهم ترین چیز هم این است كه چطور با شوهرشان مبارزه كنند!
بساط های خرید و فروش، یكی از مهم ترین اركان آرایشگاه های زنانه اند؛ بیشتر لباس زیر، لباس خواب، شال، روسری، لوازم آرایش، بدلی جات و… در مواردی CD فیلم یا موزیك های جدید هم دیده شده كه می فروشند. حرف موسیقی شد، یادمان رفت بگوییم توی آرایشگاه معمولاً موزیك هم پخش می شود. در این مورد هم گرچه دستور رسیده كه فقط حق پخش موسیقی های بی كلام دارند، اما گاهی كه خانم ها فضا را خودمانی می بینند، از آهنگ های روز غافل نمی شوند. بیشتر بی كلام هایی كه استفاده می كنند هم موزیك كارهای معروف ایرانی است كه بدون صدای خواننده پخش می شود.
این كارناوال ساكن، یك چیز كم دارد. اگر گفتید چه؟ اینجور خانم ها به چه چیز دیگری علاقه مندند؟ بله، فال! انواع و اقسام فال ها در آرایشگاه های زنانه رواج دارند. از فال قهوه و چای و حافظ بگیر تا … فالگیرها (كه بیشتر فال قهوه می گیرند) هم مثل كاركنان، با برخی از آرایشگاه ها پورسانتی كار می كنند. ضمناً فقط آنها كه در آرایشگاه های بزرگ فعالند، هر روز به آنجا می روند. در سایر آرایشگاه ها، فقط روز خاصی سر و كله خانم فالگیر پیدا می شود. یا وقتی به اندازه كافی مشتری جمع شد، به او تلفن می كنند تا بیاید.طبیعتاً هر آرایشگاه سبك و سیاق خودش را دارد و مشتریانش هم متناسب با آن جمع می شوند. در بعضی مكان ها گرداننده آرایشگاه به شدت مواظب سلامت اخلاقی محیط كار خود هست و بعضی جاهای دیگر، اصلاً خود صاحب كار است كه فضا را خراب كرده. یكی از قدیمی های این حرفه می گوید: محیط بعضی از آرایشگاه ها خیلی افتضاح است. چون فضا بسته و كاملاً زنانه است، هر كاری دلشان می خواهد می كنند و واقعاً این ها هستند كه كمی این شغل را بدنام كرده اند.
:: مهم ترین عامل جذب: آمد داشتن
از عوامل جلب مشتری، فقط مهارت آرایشگر مهم نیست و امور دیگری هم در آن تاثیر دارد كه از نظر خانم ها حتی مهم تر از مهارت است. حالا وقتش است تا راز مهمی را با شما در میان بگذاریم: آن ها به "دست آرایشگر" به شدت اهمیت می دهند و به "آمد داشتن" آرایشی كه طرف برایشان انجام می دهد، اعتقاد دارند. حتی خود آرایشگرها هم خیلی محكم درباره این قضیه حرف می زنند و می گویند: "اگر بیشتر مردم درباره اش حرف می زنند، ما خودمان بارها این قضیه را به چشم دیده ایم…"
این هم چند عکس از بهترین آرایشگاه
.
.
.
.
.
.
.
.
.



![]()
![]()
![]()