عمر رفته تا نود و یک نفس ..
نود و یک سال خوب...
نسل ما (یعنی نسلی که حالا ۳۰ سالش است)، اکنون در سالی قرار دارد که جهان با نگرشی خصومت آلود چشم در چشمش ایستاده است ...
بدنیا آمدیم جنگ شد، به مدرسه رفتیم بمباران شد، هنوز تاریکی پناهگاه مدرسه رازی (تهران-ولیعصر) از یادمان پاک نشده بود که رسیدیم به راهنمایی، کشور در تب بازسازی پس از جنگ بود ما هم سوختیم در این تب، به نقاهت رسیدیم وارد دبیرستان شدیم و حال درک عمیقی از عقب ماندگی اجتماعی گریبانمان را گرفت و هنوز هم رها نکرده،نسل دن کیشوت ها، نسلی که از وقایع اجتماعی تنها قدرت درک کمی دارد،، چه بر سرش آمده؟ آیا خوشبخت است ؟؟ گاهی میفهمد که نیست اما گاه دگر چی ؟؟؟
رستنی ها کم نیست من و تو کم بودیم ! خشک و پژمرده تا روی زمین خم بودیم ! خم هستیم !
بگذریم درد دل زیاد است و مقال کم ... امید است (خدا را شکر که این امید هست) در این سال آنچه ندیده ایم ببینیم و آنچه استحقاقش را داریم بیابیم ... یا حق