و باز هم دولت آبادی

شیوهی نگارش دولت آبادی مربوط میشود، به شیوهی رئالیستی غیر مکانیستی او. به روایت و پرداخت تازهای که او از رئالیسم دارد. رئالیسمی که [چندان] گرفتار وسوسهی چاشنی زدن از ناتورالیسم و سورئالیسم نمیشود و از ملال معهود پیدا یا پنهان رئالیسم کلاسیک در روایت او خبری نیست.
جای خالی سلوچ رمان خوشخوانی است، و این خوشخوانی را نباید دست کم گرفت. چه بسا طبیعیترین معیار ارزیابی توفیق یک اثر باشد. نگرش و نگارش دولت آبادی، سیر و سامان طبیعی و حتی غریزی دارد. ذهن و زبانش بسی به دور از تکلفهای روشنفکری و تصنعهای فرمالیسی است. به قول مولانا:
چون بیفزاید می توفیق را قوت می بشکند ابریق را.
دولت آبادی مضمونگرا و محتوایگراست، و از غنای مضامین، حاجت به مشاطهگری سبکی و فرمی، و حتی میتوان گفت محال آن را ندارد.
با اینهمه سبک و سیاقش پاکیزه و پیراسته است و ریخت و پاش اضافی ندارد، و شخصیتها و حوادث داستان را ماهرانه میپرورد و پیش میبرد.
بعضیها این سبک و سیاق طبیعی و غریزی نویسی دولت آبادی را دست کم گرفتهاند و به او تهمت «نقالی» زدهاند. به نظر من این نعمت به نفع دولت آبادی است. چه هر نقال ماهری، همانا داستانسرای هنرمندی است، و طبعا هر داستانسرای هنرمندی، چیزی از مهارت نقالی در خود دارد و باید داشته باشد. اصلا جن و جوهر نقالی مگر چیست؟ جز سحر بیان، جز مسحور کردن شنونده ـ با خواننده ـ مسحور نگاه داشتن او تاپایان نقل؟
در اواسط قرن بیستم، داستان نویسی غرب گرفتار بحران بود، بحران بیمضمونی و خوردن کفگیر به ته دیگ، و حتی بزرگانی چون جیمز جویس و ویلیام فاکنر، به وسوسه یا بلکه ورطهی فرمالیسم کشیده شده بودند. در ایران نیز گروهی میرفتند که به رمان بیجان و جوهر مردن اروپا اقتفا و اکتفا کنند. حتی نویسندهای به توانایی صادق چوبک، در یکی از بهترین و اخیرترین آثارش، سنگ صبور، در دام فرمالیسم افتاده بود. و یا از حوانترها ابراهیم گلستان و هوشنگ گلشیری با استعداد درخشانی که در کار داستان نویسی دارند، در چنین وادی لغزندهای گرفتار آمده بودند.
دولت آبادی با زندگی بیشتر کار دارد تا بازیهای سبکی و ترفندهای روشنفکر پسند. از زیستههای خودش مینویسد نه از نزیستهها، از دیدهها مینویسد نه از دانستهها یا خواندهها و شنیدها و با آنکه به رسالت اجتماعی هنرمند، معتقد و آگاه است، ولی دست آخر آنچه به خواننده تحویل میدهد، داستان است، نه علوم اجتماعی.
وقتی که این اثر را با آثار دیگران، از جمله نفرین زمین (بخاطر شباهت زمینهاش) مقایسه میکنیم، به عیان میبینیم که دولت آبادی به سهم خود تکان و تکاملی به داستاننویسی امروز فارسی داده است.
«جای خالی سلوچ» بر محور ناپدید شدن سلوچ و مصائب روزمرهای زیستوارهی خانوادهاش دور میزند. و نیز در مقیاسی وسیعتر زندگی یک روستایی رو به انحطاط اواخر رژیم گذشته را تصویر میکند که معلوم میدارد انقلاب سفید و سیاست کشاورزیاش، حتی به اندازهی نظام ارباب و رعیتی هم کارائی ندارد و جوانان جویای کار روستا را آوارهی شهرهای و بويژه پایتخت میسازد.
رمان کلیدر.
مجموعه داستان لایه های بیابانی، 1347.
کارنامه سپنج، مجموعه داستان و نمایشنامه.
رمان سفر، 1351.
داستان بلند آوسنه بابا سبحان که مسعود کیمیایی فیلم خاک را بر پایه آن ساخت. دولت آبادی از این اقتباس سینمایی خوشش نیامد و جنگ سختی میان طرفداران کیمیایی و دولت آبادی درگرفت.
داستان گاواره بان، 1350.
رمان جای خالی سلوچ.
داستان عقیل، عقیل، 1353.
رمان از خم چنبر، 1356.
رمان زوال کلنل درباره افسری که به جنگ ضفار می رود. این کتاب در ایران مجوز چاپ نگرفت و بنابراین به زبان آلمانی ترجمه و منتشر شد.
رمان روزگار سپری شده مردم سال خورده.
رمان اتوبوس.
رمان سلوک که جنجالهای بسیار به پا کرد.
رمان آن مادیان سرخ یال.
رمان طریق بسمل شدن.
ناگریزی و گزینش هنرمند، مجموعه مقالات.
موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی، مجموعه مقالات.
سفرنامه دیدار بلوچ.
طنز صحرای مشر.
ما نیز مردمی هستیم، مصاحبه.
مجموعه داستان هجرت سلیمان.
مجموعه داستان مرد.
داستان آهوی بخت من گزل.
روز و شب یوسف.
داستان ته شب.
رد، گفت و گزار سپنج.
نون نوشتن.