کلاسیسم

قدیمی‎‎ترین مکتب ادبی است.

برای زنده کردن میراث یونانی-لاتینی برپاشده است.

کتاب مقدس مکتب کلاسیسم همان اصول نظری است که ارسطو وضع کرده است.

اصول آن منحصر به ادبیات تمثیلی (درام و تراژدی) و داستان‎ است.

مهد کلاسیسم، فرانسه است.. . و مشهور‎ترین شخصیّتهای آن: راسین، کورنی و مولیر هستند.

از ویژگیهای آن: زیبایی کلام، وضوح، برونگرایی و عدم تندروی‎ عاطفی و پیوند با عقل آرام معتدل و وحدتهای سه‎گانه‎ی (موضوع، زمان و مکان) در نمایشنامه.

به مسائل عمومی انسانی همچون عشق، کینه، غیرت اهتمام‎ می‎‎ورزد.

رومانتیسم

اساس آن انقلاب رهایی بخشی برای آزادسازی ادبیات از سیطره‎ی ادبیات لاتینی و یونانی قدیم است.

سرپیچی از همه‎ی قیود هنری.

مهم‎ترین دستاورد آن شعر غنایی است و آثار تمثیلی مشهور نیز دارد.

تنها ضابطه‎ی آن: پسند سلیقه و میل طبع است.

زادگاه این مکتب فرانسه است. فروپاشی شکوه و عظمت ناپلئون‎ و شکست فرانسه و نابودی آرزوهای جوانان در زیر ویرانه‎های جنگهایی‎ که به شکست آن‎ها آن‎جامید.

زمینه‎ساز حالت روحی خاصی گردید. افراد در خودشان فرو رفتند. ادبیاتشان ادبیاتی درون‎نگر و سیاه شد که همیشه درد و عذاب و خرابی را زمزمه میکرد.

مشخصات مکتب رومانتیسم

بیماری زمان: گرفتاری انسان بین آرزوهای وسیع و توانایی اندک‎ او بعد از انقلاب فرانسه است که آزادی فردی را تقدیس کرد و ناگهان‎ فروپاشید.

رنگ بومی و محلّی برای مبارزه با گرایش عمومی کلاسیسم.

فردیّت.

ابداع (خلق) شعری.. .  “ادبیات تقلید نیست بلکه آفرینش است.”

لحن خطایی: (مثل هوگو و پیرون)

طبیعت پرستشگاهی واحد است: نه خدایان متعدّد و نه هیاهوی‎ بسیار.

افراد در سرودن درد: این حالت اغراق در درد، رنجی بر گردن‎ فرد و جامعه می‎‎گردد، آنان در این ادبیات، رذایل و ضعف‎های اخلاقی‎ را توجیه کردند.

رومانتیسم وحدتهای سه‎گانه را باور ندارد و جز “وحدت‎ موضوع” را محترم نمی‎‎شمارد و به تقسیم شدن نادرست ادبیات به کمدی‎ و تراژدی اعتقاد ندارد.

ادبیات رومانتیسم پر از نوادر و قضایای غیرعادی و خشونت است‎ و نمایش آن برعکس کلاسیسم تکیه بر عاطفه و خیال دارد.

رهبر و پیشگام رومانتیسم، ویکتور هوگو است.

رئالیسم

برعکس ایده‎آلیسم، زندگی را عذاب و شرّ و سختی می‎‎بیند.

زمینه‎ساز رئالیسم، ولتر۱بود و نماینده آن در فرانسه اونوره‎ دوبالزاک است.

بیشترین دستاورد آن داستان و نمایشنامه است.

رئالیسم، سعی در تصویر واقعیات زندگی و کشف اسرار و افشای‎ خفایا و تفسیر آن‎ها دارد. لیکن جوهر جهان را شرّ می‎‎داند، آن‎چه نیک‎ مینماید درواقع جز یک سراب دروغین نیست (انسان برای انسان، گرگ درنده‎ای است.) ۲

رئالیسم، برخلاف آن‎چه گروهی می‎‎پندارند: عکس‎برداری از زندگی نیست. بررسی مشکلات جامعه و کوشش برای حل آن‎ها هم‎ نیست. بلکه فلسفه‎ی خاصی در فهم زندگی و زندگان است.

مشهور‎ترین تولیدی آن “کمدی انسانی” از “بالزاک” است که شامل‎ چند داستان می‎‎باشد.

رئالیسم به اصول مشخصی اعتقاد ندارد. بلکه تنها به حوادث‎ معتقد است. قانون خاصی را پیروی نمی‎‎کند بلکه به موقعیّت مینگرد. انسان ممتاز کسی است که زمام حوادث و موقعیّت‎ها را به دست گیرد و به راهی که می‎‎خواهد ببرد. ۳

“بالزاک” ، “گی دوموپوسان” ، “فلوبر” ، “توماس هاری” و “هنری لک” نمایندگان مشهور این سبکند.

رئالیسم سوسیالیستی

ادب جهت دارای است برای غلبه دادن عامل خوبی و اعتماد به‎ انسان و تواناییهای او. محتوایش از زندگی مردم است و دارای یک روح‎ خوشبین است که به مثبت بودن انسان ایمان دارد.

ناتورالیسم

به‎گونه‎ای دنباله‎روی رئالیسم است.

در تصویر کردن واقعیّت و طبیعت زندگی و فهمیدن و بیان کردنش‎ می‎‎کوشد. لیکن این طبیعت و واقعیت ژرف را به حقایق زندگی جسمانی ما و غرایز و هورمون‎های ما.. . و چیرگی آن بر احساسات و افکار و اخلاق و روش زندگی ارجاع می‎‎دهد.

عیب آن عمومیت دادن است و تجاهل به آن‎چه در ورای ترکیب‎ جسمی نهفته است.

مشهور‎ترین نویسندگانش “امیل زولا” است.

هنر برای هنر (فرمالیسم)

در گرایش درونگرایی و خودمحوری با رومانتیسم تعارض دارد.

شعر در نزد اینان وسیله‎ای برای بیان عواطف نیست بلکه هدف‎ است.

زمزمه‎ی دردهای فراگیر، نابودی و اندوه همیشگی و ساختگی را محکوم می‎‎شمارد.

به بازگشت هنر به حقیقت زیبایی‎اش دعوت می‎‎کند.

مکتب هنر برای هنر به مسائل اخلاقی نمی‎‎پردازد و معتقد است که‎ هنر از حیث نیک بودن یا بد بودن، درست بودن یا نادرست بودن داوری‎ نمی‎‎شود، بلکه از جنبه‎ی زیبا بودن یا زشت بودن بدان نگریسته می‎‎شود.

سمبولیسم

یک گرایش خاص در طریق فهم جهان بیرونی است و ادراک وجود ذهنی که وجود فعلی در آن جا گرفته است.

گرایش باطنی است که کوشش به کشف عقل درون و عالم‎ ناخودآگاهی دارد.

گرایش لغوی خاصی است که از وظیفه‎ی زبان و توانایی‎هایش و میزان وابستگی آن به عمل حواسّ و تبادل آن‎ها بحث می‎‎کند.

“غروب سفیدی زیر جمجمه‎ی من خنک می‎‎شود که حلقه‎ای از آهن‎ آن را دربرگرفته چنان‎که گویی یک گور قدیمی است غمگنانه و سرگردان به دنبال یک رویای مرموز و زیبا می‎‎گردم. در میان کشتزارهائی که جوهر بی‎نهایتی در آن‎ها شکوفا می‎‎شود.. . “۴

یک سمبولیسم برونگرا هم هست که به جنبه‎ی لغوی و بیان ذات به‎ واسطه‎ی خیال و تصورات آن اکتفا نکرده بلکه به مشکلات ذاتی و انسانی و اخلاق عمومی هم پرداخته و راههای علاج آن را به‎گونه‎ای تخیّلی و با اندیشه‎های انتزاعی ارائه کرده است.

اگزیستانسیالیسم

اثر جنگ در انسآن‎ها و تزلزل مفاهیم و ناچیز شمردن میراث روحی‎ و ارزشها و افکار اخلاقی.

انکار ماهیّت گذشته و باور نداشتن هیچ‎چیز جز وجود و محصور کردن هستی انسان در “تفکر فرد” و انکار وجود هرچیزی خارج از تفکر و یا ماقبل بر آن در نتیجه: نه خدایی هست، نه ماهیّتی و نه ارزشهای‎ اخلاقی، بلکه همه‎ی این‎ها، میراث کهنه‎ای است که بهتر است از چنگ‎ آن‎ها رها شویم تا این‎که فرد بتواند در زندگی آزادانه حرکت کند و هستی‎ خودش را تحقّق بخشد. ۵

اگزیستانسیالیسم بر قضا و قدر می‎‎شورد و آن را به ظلم متّهم‎ می‎‎سازد.

انسان درحالی‎که از اصول و احکام گذشته رهاشده است با آزادی مطلق عمل می‎‎کند.

عناصر اگزیستانسیالیسم: آزادی، مسئولیت و تعهد است.

تعهّد در این مکتب یک جایگاه اخلاقی و اجتماعی مشخص است‎ در قبال هر حادثه فردی و اجتماعی یا می‎هنی.

ارزش هنری و زیباشناختی ادبیات پس از ارزش اخلاقی و اجتماعی، در مرتبه‎ی دوم جای دارد.

ادبیات اگزیستانسیالیسم بین تعهّد و آن‎چه که به ادبیات اندیشه یا رسالت ادبیات موسوم است فرق می‎‎گذارد و معتقد است که هدف‎ ادبیات متعهّد به تصویر کشیدن واقعیت زندگی است و اگزیستانسیالیسم‎ -در گمان خود یک واقعیت است و یک ارزش نیست.

بارز‎ترین ویژگیهای اگزیستانسیالیسم عبارتند از تزلزل ناشی از عدم ارتباط آن با ارزشها یا خدا و عدم احساس آن به مسئولیت خطیر.

هجران: به سبب آزادی مطلق و رهایی از هرگونه ارزشها

ناامیدی: به سبب آن تسلّی و جبر و سرنوشت و جزا را منتفی‎ می‎‎داند.

تناقض آن بین تعهّد و رهایی از ارزشهای گذشته.

سوررئالیسم

گسیختن از واقعیّت زندگی آگاهانه و گمان به اینکه در ورای این‎ واقعیت، واقعیت دیگری کارآتر، قوی‎‎تر و دامنه‎دار‎تر وجود دارد، واقعیّت سرکوب‎شده در روح انسانی و آزاد کردن آن واقعیّت و تثبیت آن‎ در هنر و ادبیّات.

فرویدیسم

بیان روان انسان و تأثیرش در زندگی بشر.

ارائه عوامل درونی و آثار آن‎ها در رفتار بشری.

بکارگیری نظریات علمی در این زمینه در ادبیات و هنر.

از نظریات فروید در مسائل روانی و جنسی تأثیر گرفته است.

این، یک نگاه گذرا و موجز به مکتبهای ادبی غرب بود که خواستیم‎ آن را این‎جا بیاوریم تا می‎دانی برای تحقیق و مقایسه بگشاییم. این خلاصه‎ را از بعضی از کتابهایی که از مکتبهای ادبی بحث می‎‎کنند برگرفتیم که‎ مهم‎ترین آن‎ها: “الادب و مذاهبه” نوشته‎ی استاد “دک‎تر محمد مندور” است. چه بسا نظری در روش این مکتبها و ارزشها و گرایشها و افکاری‎ که این مکاتب را دربر دارند ما را به بازگشت به منابع تفکر اسلامی و دیدگاه‎ کلی اسلام به هستی و انسان و زندگی بازگرداند.

میزان ارتباط هنر و دین و ضرورت تعهد ادبیات نوین ما به‎ ارزشهای اسلامی که کارآیی و اهمیت و ارتباط آن با عقیده‎ی ما ثابت‎شده‎ است.

منبع : مدومه