قطعه ای از صدای پای آب
_%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B7.jpg)
*****
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ،
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،
پدرم پشت زمان ها مرده است .
پدرم وقتي مرد ، آسمان آبي بود ،
مادرم بي خبر از خواب پريد ، خواهرم زيبا شد .
پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند .
مرد بقال ازمن پرسيد: چند من خربزه مي خواهي ؟
من ازاو پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟
*****
پدرم نقاشي مي كرد .
تار هم مي ساخت ، تار هم مي زد .
خط خوبي هم داشت .
*****
باغ ما در طرف سايه دانايي بود .
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه ،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس آينه بود .
باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود .
ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويم در خواب .
آب بي فلسفه مي خوردم .
توت بي دانش مي چيدم .
تا اناري تركي بر مي داشت . دست فواره خواهش مي شد .
تا چلويي مي خواند ، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت .
گاه تنهايي ، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد .
*****