
*****
سينه ام آينه اي ست،
با غباري از غم .
تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار .
...
من چه مي گويم،آه ...
با تو اكنون چه فراموشيها؛
با من اكنون چه نشستنها، خاموشيهاست .
تو مپندار كه خاموشي من،
هست برهان فراموشي من .
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
«آذر، دي 1343»