چه خواب دوریست ساده بودن !
بگذار بگذرد...
تکه نوری در لحظه ، زیباست
آسمان پر است از ستاره ...
گرهء ناب افق، سروها پر معنا ، کدیر
کوچک ابری بالای کلبه پسر کدخدا و تازه عروسش
طنازی می کند.
لطیف است پوست یار ..و ...
کششی تنوره می کشد ،
نوری در لحظه زیباست ، دریابیمش .
تو را دوست می دارم ...
نه ! بخاطر رویت
نه ! بخاطر جسمت
تنها بخاطر روحت ...
دانه های نایاب روحت را می ستایم !
پس بمان
من هم می مانم ...
تا بسازیم زیستنی با سایه های سبز .
+ نوشته شده در ساعت ۱۱ ب.ظ توسط ایرج
|